word - لغت

regretted || پشیمان شد

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

https://dictionary.cambridge.orgN/A

UK :

https://dictionary.cambridge.orgN/A

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regretted] در گوگل

description - توضیح

  • past simple and past participle of regret


    ماضی ساده و ماضی از پشیمان شدن. پشیمانی

example - مثال

synonyms - مترادف

  • rued


    بداخلاق

  • repented


    توبه کرد

  • lamented


    ناله کرد

  • bemoaned


    منسوخ

  • deprecated


    تجديد نظر كرد

  • bewailed


    عذرخواهی کرد

  • repined


    پشیمان بود

  • apologized for


    پشیمان بودند

  • was remorseful


    پشیمان شده است

  • were remorseful


    توبه کرده بود

  • been remorseful


    توبه کردند

  • was repentant


    متاسف بود

  • were repentant


    ما متاسفیم

  • been repentant


    پشیمان شد

  • was sorry


    احساس پشیمانی کرد

  • were sorry


    احساس تاسف کردم

  • been sorry


    متاسف شد

  • felt remorse


    احساس ناراحتی کرد

  • felt sorry


    در مورد

  • felt sorry about


    شک داشت

  • felt uneasy over


    تردید داشت

  • had compunctions about


    به خود لگد زد

  • had qualms


    خود را برای

  • had qualms about


    احساس اندوه کرد

  • kicked oneself


    وجدان داشت

  • kicked oneself for


    توبه کرد از

  • kicked oneself over


  • felt remorseful about


  • felt sorrow


  • had a conscience about


  • repented of


antonyms - متضاد

  • doubled down on


    دو برابر شد

  • backed


    حمایت کرد

  • stood behind


    پشت سر ایستاد

  • stood by


    ایستاد

  • stuck by


    گیر کرده