word - لغت

regroup || دوباره گروه بندی کنید

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/ˌriːˈɡruːp/

UK :

/ˌriːˈɡruːp/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [regroup] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • They regrouped their forces and renewed the attack.


    آنها نیروهای خود را جمع آوری کردند و حمله را از سر گرفتند.

  • After its election defeat the party needs to regroup.


    پس از شکست در انتخابات، حزب نیاز به تشکیل مجدد دارد.

  • The cavalry regrouped and attacked again.


    سواره نظام دوباره جمع شدند و دوباره حمله کردند.

  • They are now regrouping for another attempt.


    آنها اکنون در حال جمع‌بندی مجدد برای تلاش دیگری هستند.

  • Summer is a time to relax regroup and catch up on all those things you've been putting off all year.


    تابستان زمانی است برای استراحت، سازماندهی مجدد و رسیدن به همه چیزهایی که در طول سال به تعویق انداخته اید.

  • They lost their first game but then regrouped and beat Detroit and Hartford.


    آنها اولین بازی خود را باختند، اما پس از آن دوباره جمع شدند و دیترویت و هارتفورد را شکست دادند.

  • It was a financial setback that forced them to regroup.


    این یک شکست مالی بود که آنها را مجبور کرد دوباره جمع شوند.

  • They need time to recover regroup, and come up with a new strategy.


    آنها به زمان نیاز دارند تا بهبود یابند، دوباره جمع شوند و استراتژی جدیدی ارائه دهند.

synonyms - مترادف

  • reorganiseUK


    سازماندهی مجدد انگلستان

  • reorganizeUS


    سازماندهی مجدد ایالات متحده

  • rearrange


    تنظیم مجدد

  • reorder


    دوباره سفارش دهید


  • اصلاح

  • reassemble


    دوباره جمع کردن


  • تغییر اطراف

  • restructure


    تجدید ساختار

  • reshuffle


    تغییر دادن


  • تغییر دهید


  • rejig

  • rejig


    تنظیم کنید


  • توزیع مجدد

  • redistribute


    منطقی کردن ایالات متحده

  • rationalizeUS


    jigger

  • realign


    اصلاح کردن

  • jigger


    تجدید نظر کنید

  • revamp


    جهت گیری مجدد

  • revise


    تکان دادن

  • reorient


    rationaliseUK


  • حرکت کنید

  • rationaliseUK


    مرتب کردن


  • شماره گذاری مجدد


  • بازسازی

  • renumber


    تغییر شکل دادن

  • reconstruct


    refashion

  • reshape


    بازنویسی

  • refashion


    تعمیرات اساسی

  • recast


    زمانبندی دوباره

  • overhaul


  • reschedule


antonyms - متضاد

  • scatter


    پراکنده کردن