word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
مجدداً گروهی تشکیل دهند تا اثربخشی بیشتری داشته باشند یا مردم را وادار به این کار کنند
-
توقف کنید و به چیزی فکر کنید، تا بتوانید دوباره کاری را به روشی بهتر انجام دهید
-
سازماندهی دوباره چیزی برای انجام تلاشی جدید، به ویژه پس از شکست
-
سازماندهی مجدد به منظور انجام یک تلاش جدید، به ویژه. پس از یک شکست
-
to change the structure of an organization or a group of people to make it more successful especially when there have been problems
تغییر ساختار یک سازمان یا گروهی از افراد برای موفقیت بیشتر آن، به ویژه زمانی که مشکلاتی وجود داشته است
-
پس از عصبانیت، کودک به زمان نیاز دارد تا دوباره جمع شود.
-
کمی بعد از بریدن کیک، مهمانی شروع به جمع شدن کرد.
-
فکر می کردم در ژانویه کمی تمرکزمان را از دست دادیم و باید دوباره جمع شویم.
-
دوباره در مجسمه یک عقاب جمع خواهیم شد.
-
چند نفر از اعضای باقی مانده ممکن است برای یک پروژه جدید دوباره جمع شوند.
-
اعضای هیئت منصفه در تاریخ 10 ژوئن برای شنیدن سخنان پایانی دوباره جمع می شوند.
-
Alcatel Cable will regroup operations with an international management structure Pierre said.
پیر گفت که Alcatel Cable عملیات را با یک ساختار مدیریتی بینالمللی جمعبندی خواهد کرد.
-
به سختی صد نفر جان سالم به در بردند تا با ذخایر داووت در دشت شمال روستا جمع شوند.
-
قبطی ها بدون او فقط دوباره جمع می شدند.
example - مثال
-
آنها نیروهای خود را جمع آوری کردند و حمله را از سر گرفتند.
-
پس از شکست در انتخابات، حزب نیاز به تشکیل مجدد دارد.
-
سواره نظام دوباره جمع شدند و دوباره حمله کردند.
-
آنها اکنون در حال جمعبندی مجدد برای تلاش دیگری هستند.
-
Summer is a time to relax regroup and catch up on all those things you've been putting off all year.
تابستان زمانی است برای استراحت، سازماندهی مجدد و رسیدن به همه چیزهایی که در طول سال به تعویق انداخته اید.
-
آنها اولین بازی خود را باختند، اما پس از آن دوباره جمع شدند و دیترویت و هارتفورد را شکست دادند.
-
این یک شکست مالی بود که آنها را مجبور کرد دوباره جمع شوند.
-
آنها به زمان نیاز دارند تا بهبود یابند، دوباره جمع شوند و استراتژی جدیدی ارائه دهند.
synonyms - مترادف
-
reorganiseUK
سازماندهی مجدد انگلستان
-
reorganizeUS
سازماندهی مجدد ایالات متحده
-
rearrange
تنظیم مجدد
-
reorder
دوباره سفارش دهید
-
اصلاح
-
reassemble
دوباره جمع کردن
-
تغییر اطراف
-
restructure
تجدید ساختار
-
reshuffle
تغییر دادن
-
تغییر دهید
-
rejig
-
rejig
تنظیم کنید
-
توزیع مجدد
-
redistribute
منطقی کردن ایالات متحده
-
rationalizeUS
jigger
-
realign
اصلاح کردن
-
jigger
تجدید نظر کنید
-
revamp
جهت گیری مجدد
-
revise
تکان دادن
-
reorient
rationaliseUK
-
حرکت کنید
-
rationaliseUK
مرتب کردن
-
شماره گذاری مجدد
-
بازسازی
-
renumber
تغییر شکل دادن
-
reconstruct
refashion
-
reshape
بازنویسی
-
refashion
تعمیرات اساسی
-
recast
زمانبندی دوباره
-
overhaul
-
reschedule
antonyms - متضاد
-
scatter
پراکنده کردن