word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
ماضی ساده و ماضی ازتنزل دادن
-
قرار دادن کسی یا چیزی در رتبه یا مقام پایین تر یا کم اهمیت تر
-
اگر یک تیم فوتبال سقوط کند، به دسته پایین تر منتقل می شود
example - مثال
-
او زمانی استعفا داد که به یک شغل میز تنزل یافت.
-
داستان به صفحات میانی روزنامه منتقل شد.
-
اگر ساوتهمپتون باز هم شکست بخورد ممکن است از لیگ برتر به دسته اول سقوط کند.
synonyms - مترادف
-
downgraded
تنزل داده است
-
lowered
پایین آورد
-
declassed
از طبقه بندی خارج شد
-
degraded
تحقیر شده
-
demoted
تنزل رتبه
-
busted
منهدم شد
-
delegated
تفویض شده است
-
disrated
سرخورده
-
قرار دادن
-
در رتبه پایین آمد
-
در وضعیت پایین آمد
-
moved down
به پایین منتقل شد
-
به درجات کاهش یافت
-
reduced in importance
کاهش اهمیت
-
رتبه شخصی را از او سلب کرد
-
bumped
ضربه خورده
-
kicked downstairs
لگد زد به طبقه پایین
-
dismissed
رد
-
humbled
متواضع
-
deposed
خلع شد
-
devalued
بی ارزش شده است
-
dethroned
از تخت سلطنت خلع شد
-
reduced
کاهش
-
عقب گرد
-
به اندازه کاهش دهید
-
انداختن پایین
-
در رتبه کاهش یافت
-
نردبان را پایین انداخت
-
abased
مستقر شده است
-
demeaned
تحقیر کرد
-
sidelined
به حاشیه رانده شده است
antonyms - متضاد
-
promoted
ارتقاء یافت
-
upgraded
ارتقا یافته است
-
assumed
فرض
-
denied
تکذیب کرد
-
disapproved
مورد تایید قرار نگرفت
-
held
برگزار شد
-
holden
نگهدارنده
-
kept
نگهداری می شود