word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فاعل فاعل از تکرار
-
گفتن یا گفتن چیزی به مردم بیش از یک بار
-
اتفاق افتادن یا انجام کاری بیش از یک بار
-
برای گفتن دوباره همان چیز، یا همان چیزها را دوباره و دوباره
example - مثال
-
آیا دوست دارید آنچه را که گفتید تکرار کنید؟
-
خواهش می کنم آنچه را که به شما گفتم را به دیگران تکرار نکنید.
-
او تکرار کرد که قصد ندارد برای ریاست جمهوری نامزد شود.
-
آزمایش باید چندین بار تکرار شود.
-
این پیشنهادی است که هرگز تکرار نمی شود.
-
جانی مجبور شد یک سال/کلاس را در مدرسه تکرار کند.
-
برخی از مورخان فکر می کنند که تاریخ تکرار می شود.
-
سخنرانی او وحشتناک بود - او فقط خودش را تکرار می کرد.
synonyms - مترادف
-
recurrent
عود کننده
-
reiterative
تکراری
-
repetitious
کپی برداری
-
copying
کپی کردن
-
duplicating
طنین انداز
-
echoing
تقلید کردن
-
imitating
تکرار کردن
-
reduplicating
در حال تولید مثل
-
reproducing
بی وقفه
-
ceaseless
مداوم
-
continuous
همیشگی
-
perpetual