word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
تکرار کرد
تکراری
قابل تکرار
تکرار نشدنی
به طور مکرر
---
---
---
google image
description - توضیح
-
شامل اعمال یکسان یا استفاده از کلمات مشابه بارها، به روشی که خسته کننده است
-
مملو از چیزهای غیر ضروری و کسل کننده ای است که بارها به یک شکل بیان شده یا اتفاق می افتد
-
هر دو آهنگ غیر قابل انکار ساده و تکراری هستند.
-
It is also true that the words tend to be repetitious, and many congregations seem to know them by heart anyway.
همچنین درست است که کلمات تمایل به تکرار دارند، و به نظر می رسد که بسیاری از جماعت آنها را از روی قلب می دانند.
-
یکی دیگر از تغییرات رژیم های مکرر شامل مصرف یک نوشیدنی پروتئین مایع به جای یک وعده غذایی است.
-
repetitious drills
تمرین های تکراری
-
رویاهای من تکراری، اصرار، وحشتناک می شوند، اما من به آنها توجهی نمی کنم.
-
ممکن است برای شما تکراری به نظر برسد، اما اگر برای هر فردی یک بار این کار را انجام دهید برای آنها نه.
-
It turns out that a great deal of our conversational interaction involves the repetitious use of structure.
به نظر می رسد که بخش عمده ای از تعامل مکالمه ما شامل استفاده مکرر از ساختار است.
-
A simple maddeningly repetitious vibration, it pulsed out from the crystal, and hypnotized all who came within its spell.
یک ارتعاش ساده و دیوانه کننده تکراری، از کریستال بیرون زد و همه کسانی را که در طلسم آن بودند هیپنوتیزم کرد.
synonyms - مترادف
-
repetitive
تکراری
-
iterative
تکرار شونده
-
repeated
تکرار کرد
-
recurrent
عود کننده
-
recurring
مکرر
-
reiterative
روال
-
بی تنوع
-
unvaried
غیر متغیر
-
unvarying
یکنواخت
-
duplicative
بدون تغییر
-
monotonous
ساعت
-
repeating
مکانیکی
-
unchanging
خلاصه کننده
-
undiversified
خودکار
-
clockwork
پژواک
-
iterant
بازگشتی
-
mechanical
همانی
-
recapitulatory
فاقد تنوع
-
automatic
ثابت
-
echoic
حوصله سر بر
-
recursive
مستمر
-
samey
بی وقفه
-
lacking variety
غیر جالب
-
پر حرف
-
boring
اصرار دارد
-
continual
کدر
-
ceaseless
-
uninteresting
-
verbose
-
insistent
-
dull
antonyms - متضاد
-
varied
متنوع
-
هیجان انگیز
-
جالب هست
-
riveting
پرچین
-
engaging
درگیر کننده
-
intriguing
جذاب
-
gripping
گرفتن
-
engrossing
جذب کننده
-
absorbing
که شامل
-
involving
قابل توجه
-
سرگرم کننده
-
entertaining
زنده
-
lively
تحریک کننده
-
stimulating
خارق العاده
-
روشن
-
غیر معمول
-
uncommon
ناهمسان
-
استثنایی
-
پر حادثه
-
exceptional
سکسی
-
eventful
نمایشی
-
sexy
مشغول
-
نادر
-
غیرطبیعی
-
برجسته
-
abnormal
شگفت انگیز
-
infrequent
الهام گرفته
-
outstanding
-
noteworthy
-
fascinating
-
inspired