word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
گزارش نشده
گزارش شده است
---
google image
description - توضیح
-
the activity of writing about news events for a newspaper or telling people about them on television or on the radio
فعالیت نوشتن درباره رویدادهای خبری برای یک روزنامه یا گفتن آنها در تلویزیون یا رادیو به مردم
-
the activity of providing an explanation or account of something especially a company’s financial position
فعالیت ارائه توضیح یا شرح چیزی، به ویژه وضعیت مالی یک شرکت
-
شرکتی که اطلاعات مالی درباره افرادی که برای وام گرفتن درخواست می کنند ارائه می دهد
-
اقدام یک شرکت برای ارائه گزارش رسمی، به عنوان مثال در مورد حساب ها یا فعالیت های آن
-
روشی که مدیران و تیم های آنها در یک شرکت سازماندهی می شوند
-
articles in newspapers or on television about particular subjects
مقاله در روزنامه ها یا تلویزیون در مورد موضوعات خاص
-
مربوط به نحوه سازماندهی مدیران و کارکنان یک شرکت است
-
Breaches of restrictions on court reporting, for example which carry fines of up to £2,000, are not triable by jury.
برای مثال، نقض محدودیتهای گزارش دادگاه که جریمهای تا 2000 پوند دارد، توسط هیئت منصفه قابل محاکمه نیست.
example - مثال
-
accurate/balanced/objective reporting
گزارش دقیق / متوازن / عینی
-
محدودیت های گزارش دهی در محاکمه برداشته شده است (= اکنون به صورت قانونی می توان گزارش داد).
-
quarterly/annual reporting
گزارش فصلی/سالانه
-
corporate/company reporting
گزارش شرکت/شرکت
-
a reporting deadline/requirement
مهلت/شرایط گزارش دهی
-
ایجاد خطوط شفاف گزارش مهم است.
-
او به این جلسه دعوت نشد زیرا در زنجیره گزارش نبود.
-
سوالاتی در مورد عینیت و کیفیت گزارش او مطرح شده بود.
-
او از گروهبان گزارشگر خود در مورد آنچه اتفاق افتاده بود شکایت کرد.
-
Regional team members have a direct reporting relationship with the Vice President of Community Development.
اعضای تیم منطقه ای رابطه گزارش دهی مستقیم با معاون توسعه جامعه دارند.
-
یک ساختار گزارشگری
synonyms - مترادف
-
reportage
گزارش
-
commentary
تفسیر
-
broadcasting
صدا و سیما
-
پوشش
-
نوشتن
-
مطبوعات
-
recounting
بازگو کردن
-
ضبط کردن
-
journalism
روزنامه نگاری
-
newscasting
پخش اخبار
-
announcing
اعلام می کند
-
describing
توصیف می کند
-
informing
اطلاع رسانی
-
narrating
روایت کردن
-
newsgathering
گرداوری خبر
-
presenting
ارائه
-
publicisingUK
تبلیغ بریتانیا
-
publicizingUS
عمومی کردن ایالات متحده
-
summarisingUK
خلاصه کردن انگلستان
-
summarizingUS
خلاصه کردن ایالات متحده
-
دارایی چهارم
-
making public
عمومی کردن
antonyms - متضاد
-
withdrawal
برداشت از حساب
-
concealment
پنهان کاری
-
ساکت
-
راز
-
suppression
سرکوب
-
hiding
قایم شدن
-
censorship
سانسور
-
withholding
دریغ کردن
-
silencing
خاموش کردن
-
محدودیت
-
covering
پوشش
-
gagging
دهان بستن
-
stifling
خفه کننده
-
banning
ممنوع کردن
-
smothering
خفه کردن
-
proscription
ممنوعیت
-
muzzling
پوزه زنی
-
non-disclosure
عدم افشای
-
cover-up
سرپوش گذاشتن
-
covering up
پوشاندن
-
keeping
نگه داشتن
-
inhibition
بازداری
-
کنترل
-
restraint
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
-
checking
چک کردن
-
containment
مهار
-
blocking
مسدود کردن
-
اختیار
-
discretion
حاوی
-
constraint
-
containing