word - لغت

reticent || تضعیف

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈretɪsnt/

UK :

/ˈretɪsnt/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [reticent] در گوگل

description - توضیح


  • تمایلی به صحبت در مورد آنچه احساس می کنید یا آنچه می دانید

  • unwilling to speak about your thoughts or feelings


    تمایلی به صحبت در مورد افکار یا احساسات خود ندارید

  • Yet over one thing Edna had remained consistently reticent.


    با این حال، بیش از یک چیز، ادنا به طور مداوم در سکوت باقی مانده بود.


  • اما در مورد چند مورد، باید اضافه کرد، حتی پیچیده ترین اظهار نظر اقتصادی و اجتماعی نیز محتاط تر است.

  • In this matter she is strangely reticent.


    در این مورد، او به طرز عجیبی ممتنع است.

  • The official reports are also reticent.


    گزارش های رسمی نیز ممتنع هستند.

  • Auster was somewhat reticent about it at first but finally admitted he was working on a new book.


    آستر در ابتدا تا حدودی در مورد آن ممتنع بود، اما در نهایت اعتراف کرد که در حال کار بر روی یک کتاب جدید است.

  • McLaren keeps his own counsel, being as reticent as Ferguson is gregarious.


    مک لارن به وکالت خود عمل می کند و به همان اندازه که فرگوسن صمیمی است، محتاط است.

  • Few of them cared to talk about their jobs; they were as reticent as veterans of an unpopular war.


    تعداد کمی از آنها علاقه داشتند در مورد شغل خود صحبت کنند. آنها به اندازه کهنه سربازان یک جنگ غیرمحبوب سکوت کردند.

  • Irma was a shy and reticent child.


    ایرما کودکی خجالتی و کم حرف بود.

  • The hon. Gentleman has been noticeably reticent in this respect in the past.


    محترم جنتلمن در گذشته به طرز محسوسی در این زمینه کوتاهی کرده است.

  • John always was more reticent than his sister.


    جان همیشه نسبت به خواهرش کم حرف تر بود.

example - مثال

  • She was shy and reticent.


    او خجالتی و کم حرف بود.

  • He was extremely reticent about his personal life.


    او در مورد زندگی شخصی خود بسیار مضطرب بود.

  • He is very reticent about his past.


    او در مورد گذشته خود بسیار محتاط است.

  • Most of the students were reticent about answering questions.


    اکثر دانش‌آموزان در پاسخ به سؤالات کوتاهی کردند.

  • At first she was reticent, but later she relaxed and was more forthcoming.


    در ابتدا او کم حرف بود، اما بعداً آرام شد و بیشتر آماده بود.

  • Due to his reticence, little is known about his personal life.


    به دلیل سکوت او، اطلاعات کمی در مورد زندگی شخصی او وجود دارد.

synonyms - مترادف

  • uncommunicative


    غیر ارتباطی

  • reserved


    رزرو شده است


  • بی صدا


  • ساکت

  • taciturn


    کم حرف

  • unforthcoming


    غیر قابل پیش بینی

  • secretive


    مخفیانه

  • withdrawn


    برداشته شد

  • dumb


    بی عقل


  • بستن

  • closemouthed


    دهان بسته

  • shy


    خجالتی

  • laconic


    مختصر


  • غیر صمیمی

  • introverted


    درونگرا

  • momUS


    momUS


  • خصوصی

  • restrained


    مهار شده

  • guarded


    محافظت می شود

  • unresponsive


    بی پاسخ

  • discreet


    با احتیاط

  • diffident


    متفکر

  • undemonstrative


    غیر نمایشی

  • mumUK


    mumUK


  • تاریک

  • inhibited


    مهار شده است


  • فروتن

  • unspeaking


    ناگفته

  • bashful


    کوچک شدن

  • shrinking


    بی ادعا

  • unassuming


antonyms - متضاد

  • garrulous


    پرحرف

  • communicative


    ارتباطی

  • talkative


    محاوره ای

  • chatty


    پر حرف

  • conversational


    دهان

  • loquacious


    چند زبانی

  • talky


    چند وجهی

  • mouthy


    فراگیر

  • multiloquent


    بلبله

  • multiloquous


    غم انگیز

  • voluble


    گبی

  • blabby


    غرغر کردن

  • bombastic


    پچ پچ کردن

  • gabby


    شایعه پراکنی

  • verbose


    فحش دادن

  • babbling


    گپ زدن

  • chattering


    موتور دهن دار

  • gossipy


    تمرین کردن

  • blathering


    وراج

  • chattery


    آینده

  • gossiping


    سلیس و چرب زبان

  • motormouthed


    گوبی

  • prating


    موتورموت

  • blabbermouth


    جست و خیز کردن

  • forthcoming


    پراکنده

  • glib


    پرخاشگری

  • gobby


  • motormouth


  • prattling


  • effusive


  • jabbering