word - لغت

retrieve || بازیابی

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/rɪˈtriːv/

UK :

/rɪˈtriːv/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [retrieve] در گوگل

description - توضیح


  • برای پیدا کردن چیزی و بازگرداندن آن


  • برای بازگرداندن اطلاعاتی که در حافظه رایانه ذخیره شده است

  • to get back information that has been stored in a computer


    برای بازگرداندن اطلاعات ذخیره شده در رایانه

  • if a company retrieves money costs, or losses, it succeeds in obtaining an amount of money equal to the amount it spent or lost


    اگر یک شرکت پول، هزینه یا زیان را بازیابی کند، موفق می شود مقدار پولی را که هزینه کرده یا از دست داده است به دست آورد.


  • پیدا کردن و بازگرداندن چیزی


  • برای دریافت اطلاعات ذخیره شده از رایانه


  • برای پس گرفتن چیزی که گم شده، گرفته شده یا جایی رها شده است


  • اگر می خواهید فایلی را از کامپیوتر بازیابی کنید FIND را فشار دهید و سپس نام فایل مورد نظر خود را وارد کنید.

  • Zhong quickly retrieved a fist-sized chunk and rushed it to a frozen-food warehouse for safekeeping.


    ژونگ به سرعت یک تکه به اندازه یک مشت را بیرون آورد و آن را برای نگهداری به یک انبار مواد غذایی منجمد برد.

  • With a peculiar shiver of fear he stooped to retrieve his spear.


    با لرزی عجیب از ترس، خم شد تا نیزه اش را پس بگیرد.

  • When you learn how to search out and retrieve information you are in possession of a golden key to doing successful public relations.


    وقتی یاد می گیرید که چگونه اطلاعات را جستجو و بازیابی کنید، یک کلید طلایی برای انجام روابط عمومی موفق در اختیار دارید.

  • I had left my bag at the railroad station and went back to retrieve it.


    کیفم را در ایستگاه راه آهن گذاشته بودم و برگشتم تا آن را پس بگیرم.

  • Can we retrieve our culture from the product pushers?


    آیا می‌توانیم فرهنگ خود را از تولیدکنندگان محصول بازیابی کنیم؟

  • She'd agreed to meet Matthew half way and retrieve the children.


    او موافقت کرده بود که در نیمه راه با متیو ملاقات کند و بچه ها را پس بگیرد.

  • She bent down and retrieved the map from under the car seat.


    خم شد و نقشه را از زیر صندلی ماشین بیرون آورد.

  • With some newsreaders, you might need to retrieve the message body and decode in two stages.


    با برخی از خبرخوان‌ها، ممکن است لازم باشد متن پیام را بازیابی و در دو مرحله رمزگشایی کنید.

  • Right now we're concentrating on retrieving the spacecraft.


    در حال حاضر ما روی بازیابی فضاپیما تمرکز می کنیم.

example - مثال

  • She bent to retrieve her comb from the floor.


    خم شد تا شانه اش را از روی زمین بیرون بیاورد.

  • The dog retrieved the ball from the water.


    سگ توپ را از آب بیرون آورد.

  • The police have managed to retrieve some of the stolen money.


    پلیس موفق شده مقداری از پول های سرقتی را پس بگیرد.

  • to retrieve information from the database


    برای بازیابی اطلاعات از پایگاه داده

  • The program allows you to retrieve items quickly by searching under a keyword.


    این برنامه به شما این امکان را می دهد که با جستجو در زیر یک کلمه کلیدی، موارد را به سرعت بازیابی کنید.

  • You can only retrieve the situation by apologizing.


    شما فقط با عذرخواهی می توانید وضعیت را بازیابی کنید.

  • Employers are anxious to retrieve the investment they have made in training their employees.


    کارفرمایان مشتاق هستند که سرمایه گذاری هایی را که برای آموزش کارکنان خود انجام داده اند، پس بگیرند.

  • We taught our dog to retrieve a ball.


    ما به سگمان یاد دادیم که یک توپ را پس بگیرد.

  • Computers are used to store and retrieve information efficiently.


    کامپیوترها برای ذخیره و بازیابی اطلاعات به طور موثر استفاده می شوند.

  • Important historic documents were retrieved from a dumpster last week.


    اسناد تاریخی مهم هفته گذشته از یک زباله دانی بازیابی شد.

  • information storage and retrieval


    ذخیره و بازیابی اطلاعات

  • I finally managed to retrieve the deleted data.


    بالاخره موفق شدم اطلاعات پاک شده را بازیابی کنم.

  • The search is designed to retrieve all the records WorldCat has for a particular book.


    جستجو برای بازیابی تمام سوابق WorldCat برای یک کتاب خاص طراحی شده است.

  • The product helps retrieve accidentally deleted image files from virtually any kind of removable media for digital cameras.


    این محصول به بازیابی فایل های تصویری حذف شده تصادفی از تقریباً هر نوع رسانه قابل جابجایی برای دوربین های دیجیتال کمک می کند.

  • The company has taken legal action to retrieve the stolen cash.


    این شرکت برای بازیابی وجوه سرقت شده اقدام قانونی کرده است.

  • He retrieved the documents from his colleague's desk.


    او مدارک را از روی میز همکارش بیرون آورد.

synonyms - مترادف


  • بهبود می یابند

  • regain


    به دست آوردن مجدد

  • reclaim


    بازپس گیری

  • repossess


    پس گرفتن

  • recoup


    جبران

  • recapture


    دوباره گرفتن

  • retake


    دوباره بدست آوردن

  • reacquire


    از گرو در اوردن

  • redeem


    بهبود یافتن

  • recuperate


    نجات

  • rescue


    بازگرداندن

  • salvage


    پاسخگویی


  • صرفه جویی

  • replevy


    به خاطر آوردن


  • رفتن و آوردن


  • برگرد

  • fetch


    باز پس گیری


  • دوباره جمع آوری کنید


  • تصاحب مجدد

  • re-collect


    چیزی برگردانده شود


  • برگرداندن

  • regain possession of


    replevin

  • have something returned


    پیدا کردن


  • پنجه برگشت

  • fetch back


    دوباره پیدا کن

  • replevin


    از سرگیری


  • دوباره اشغال کردن

  • claw back



  • resume


  • reoccupy


antonyms - متضاد


  • زنگ تفريح


  • خسارت


  • از بین رفتن

  • endanger


    به خطر انداختن

  • forfeit


    از دست دادن


  • دادن

  • harm


    صدمه


  • زخمی کردن

  • injure


    پیشنهاد


  • رها کردن


  • هدر

  • relinquish


    خراب کردن


  • ناراحت


  • بدتر شود

  • ruin


    شکست


  • از بین بردن

  • upset


    مارس

  • worsen


    زباله ها


  • خط تیره

  • wreck


    گمراه کردن

  • spoil


    کاهش می یابد

  • mar


    کمرنگ شدن

  • trash


    فاسد

  • dash


    کثیف

  • mislay


    تخریب


  • رد کردن

  • wane


  • corrupt



  • demolish