word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
برای پیدا کردن چیزی و بازگرداندن آن
-
برای بازگرداندن اطلاعاتی که در حافظه رایانه ذخیره شده است
-
برای بازگرداندن اطلاعات ذخیره شده در رایانه
-
if a company retrieves money costs, or losses, it succeeds in obtaining an amount of money equal to the amount it spent or lost
اگر یک شرکت پول، هزینه یا زیان را بازیابی کند، موفق می شود مقدار پولی را که هزینه کرده یا از دست داده است به دست آورد.
-
پیدا کردن و بازگرداندن چیزی
-
برای دریافت اطلاعات ذخیره شده از رایانه
-
برای پس گرفتن چیزی که گم شده، گرفته شده یا جایی رها شده است
-
If you want to retrieve a file from the computer press FIND and then enter the name of the file you want.
اگر می خواهید فایلی را از کامپیوتر بازیابی کنید FIND را فشار دهید و سپس نام فایل مورد نظر خود را وارد کنید.
-
Zhong quickly retrieved a fist-sized chunk and rushed it to a frozen-food warehouse for safekeeping.
ژونگ به سرعت یک تکه به اندازه یک مشت را بیرون آورد و آن را برای نگهداری به یک انبار مواد غذایی منجمد برد.
-
با لرزی عجیب از ترس، خم شد تا نیزه اش را پس بگیرد.
-
When you learn how to search out and retrieve information you are in possession of a golden key to doing successful public relations.
وقتی یاد می گیرید که چگونه اطلاعات را جستجو و بازیابی کنید، یک کلید طلایی برای انجام روابط عمومی موفق در اختیار دارید.
-
کیفم را در ایستگاه راه آهن گذاشته بودم و برگشتم تا آن را پس بگیرم.
-
آیا میتوانیم فرهنگ خود را از تولیدکنندگان محصول بازیابی کنیم؟
-
او موافقت کرده بود که در نیمه راه با متیو ملاقات کند و بچه ها را پس بگیرد.
-
خم شد و نقشه را از زیر صندلی ماشین بیرون آورد.
-
با برخی از خبرخوانها، ممکن است لازم باشد متن پیام را بازیابی و در دو مرحله رمزگشایی کنید.
-
در حال حاضر ما روی بازیابی فضاپیما تمرکز می کنیم.
example - مثال
-
خم شد تا شانه اش را از روی زمین بیرون بیاورد.
-
سگ توپ را از آب بیرون آورد.
-
پلیس موفق شده مقداری از پول های سرقتی را پس بگیرد.
-
to retrieve information from the database
برای بازیابی اطلاعات از پایگاه داده
-
این برنامه به شما این امکان را می دهد که با جستجو در زیر یک کلمه کلیدی، موارد را به سرعت بازیابی کنید.
-
شما فقط با عذرخواهی می توانید وضعیت را بازیابی کنید.
-
کارفرمایان مشتاق هستند که سرمایه گذاری هایی را که برای آموزش کارکنان خود انجام داده اند، پس بگیرند.
-
ما به سگمان یاد دادیم که یک توپ را پس بگیرد.
-
Computers are used to store and retrieve information efficiently.
کامپیوترها برای ذخیره و بازیابی اطلاعات به طور موثر استفاده می شوند.
-
اسناد تاریخی مهم هفته گذشته از یک زباله دانی بازیابی شد.
-
information storage and retrieval
ذخیره و بازیابی اطلاعات
-
بالاخره موفق شدم اطلاعات پاک شده را بازیابی کنم.
-
جستجو برای بازیابی تمام سوابق WorldCat برای یک کتاب خاص طراحی شده است.
-
The product helps retrieve accidentally deleted image files from virtually any kind of removable media for digital cameras.
این محصول به بازیابی فایل های تصویری حذف شده تصادفی از تقریباً هر نوع رسانه قابل جابجایی برای دوربین های دیجیتال کمک می کند.
-
این شرکت برای بازیابی وجوه سرقت شده اقدام قانونی کرده است.
-
او مدارک را از روی میز همکارش بیرون آورد.
synonyms - مترادف
-
بهبود می یابند
-
regain
به دست آوردن مجدد
-
reclaim
بازپس گیری
-
repossess
پس گرفتن
-
recoup
جبران
-
recapture
دوباره گرفتن
-
retake
دوباره بدست آوردن
-
reacquire
از گرو در اوردن
-
redeem
بهبود یافتن
-
recuperate
نجات
-
rescue
بازگرداندن
-
salvage
پاسخگویی
-
صرفه جویی
-
replevy
به خاطر آوردن
-
رفتن و آوردن
-
برگرد
-
fetch
باز پس گیری
-
دوباره جمع آوری کنید
-
تصاحب مجدد
-
re-collect
چیزی برگردانده شود
-
برگرداندن
-
regain possession of
replevin
-
پیدا کردن
-
پنجه برگشت
-
fetch back
دوباره پیدا کن
-
replevin
از سرگیری
-
دوباره اشغال کردن
-
claw back
-
-
resume
-
reoccupy
antonyms - متضاد
-
زنگ تفريح
-
خسارت
-
از بین رفتن
-
endanger
به خطر انداختن
-
forfeit
از دست دادن
-
دادن
-
harm
صدمه
-
زخمی کردن
-
injure
پیشنهاد
-
رها کردن
-
هدر
-
relinquish
خراب کردن
-
ناراحت
-
بدتر شود
-
ruin
شکست
-
از بین بردن
-
upset
مارس
-
worsen
زباله ها
-
خط تیره
-
wreck
گمراه کردن
-
spoil
کاهش می یابد
-
mar
کمرنگ شدن
-
trash
فاسد
-
dash
کثیف
-
mislay
تخریب
-
رد کردن
-
wane
-
corrupt
-
-
demolish
-