word - لغت

risked || خطر کرد

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

rɪsk

UK :

rɪsk

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [risked] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • It's dangerous to cross here. I'll just have to risk it.


    عبور از اینجا خطرناک است. فقط باید ریسک کنم.

  • He risked losing his house when his company went bankrupt.


    زمانی که شرکتش ورشکست شد، خطر از دست دادن خانه اش را داشت.

  • I'm not risking my life (informal neck) in that old car.


    من جانم (گردن غیررسمی) را در آن ماشین قدیمی به خطر نمی اندازم.

  • He risked life and limb to get the cat down from the tree.


    او جان و دست و پا را به خطر انداخت تا گربه را از درخت پایین آورد.

  • She was prepared to risk everything on a last throw of the dice.


    او آماده بود تا در آخرین پرتاب تاس همه چیز را به خطر بیندازد.

synonyms - مترادف

  • led


    رهبری

  • caused


    باعث

  • brought on


    آورده در

  • brought about


    به وجود آمد

  • gave rise to


    افزایش داد

  • produced


    تولید شده

  • effected


    اعمال شده است

  • created


    ایجاد شده

  • engendered


    ایجاد شده است

  • generated


    تولید شده است

  • triggered


    باعث شد

  • promoted


    ارتقاء یافت


  • پیشرفته

  • precipitated


    رسوب کرده است

  • prompted


    برانگیخت

  • contributed to


    کمک کرد

  • furthered


    بیشتر شد

  • hastened


    عجله کرد

  • accelerated


    شتاب گرفت

  • initiated


    آغاز شده است

  • provoked


    تحریک شده است

  • quickened


    سریع شد

  • occasioned


    به مناسبت

  • pushed forward


    با فشار جلورفته

  • expedited


    تسریع کرد

  • sped up


    سرعت گرفت

  • speeded up


    القاء شده

  • induced


    بر هم زد

  • stirred up


    جرقه زد

  • sparked off


  • stimulated


antonyms - متضاد

  • prevented


    جلوگیری کرد

  • stopped


    متوقف شد

  • counteracted


    مقابله کرد

  • countered


    مانع شد

  • halted


    مهار شده است

  • hindered


    مانع شده است

  • impeded


    ممنوع است

  • inhibited


    خنثی شد

  • obstructed


    دستگیر شد

  • prohibited


    مسدود

  • thwarted


    در برابر دفاع کرد

  • arrested


    به راه افتاد

  • averted


    عقب نگه داشت

  • blocked


    تحت کنترل نگه داشته شده است

  • curbed


    در جوانه نیش خورده

  • defended against


    حذف شد

  • hampered


    تمامش کن

  • headed off


    متوقف کردن

  • held back


    سرکوب شده

  • held off


    عقب افتاده

  • kept in check


    منتفی شد

  • nipped in the bud


    بسته

  • obviated


    پشت سر گذاشت

  • put an end to


    اجاق گاز خاموش


  • repressed


  • retarded


  • ruled out



  • staved off


  • stove off