word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
برگ های باریک بوته که به عنوان گیاه استفاده می شود یا بوته ای که این برگ ها از آن می آیند
-
a bush whose leaves are used to add flavour in cooking and are used in some perfumes, or the leaves themselves
بوته ای که از برگ های آن برای طعم دادن در آشپزی استفاده می شود و در برخی از عطرها یا خود برگ ها استفاده می شود.
-
گیاهی که از برگ آن برای طعم دادن به غذاها و عطرسازی استفاده می شود (= مایع خوشبو)
-
تانگ یک گیاه وحشی در هوا آویزان بود: رزماری شاید.
-
در حال حاضر آماده سازی های ویژه ای بر پایه گیاهانی مانند نعناع فلفلی و رزماری، فقط برای پا وجود دارد.
-
آرد، رزماری و برگ مریم گلی را با هم مخلوط کنید.
-
سیر، رزماری و 3 فنجان شیر را اضافه کنید.
-
چند شاخه رزماری، رازیانه یا اسطوخودوس را روی زغال های داغ بریزید تا عطر بیشتری داشته باشید.
-
گاهی اوقات، رزماری یا مومیایی را به سبوس اضافه می کردند تا بوی تجزیه را از بین ببرد.
-
گوشت گاومیش را با فلفل، آویشن، رزماری، نمک، فلفل قرمز آسیاب شده و زیره مزه دار کنید.
-
باقیمانده آب، رزماری، آویشن و نمک را اضافه کنید. به جوش بیاورید.
example - مثال
synonyms - مترادف
-
rosmarine
رزمارین