word - لغت

schism || شقاق

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈskɪzəm/

UK :

/ˈskɪzəm/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schism] در گوگل

description - توضیح

  • the separation of a group into two groups, caused by a disagreement about its aims and beliefs, especially in the Christian church


    جدا شدن یک گروه به دو گروه، ناشی از اختلاف نظر در مورد اهداف و عقاید آن، به ویژه در کلیسای مسیحی

  • a division into two groups caused by a disagreement about ideas, especially in a religious organization


    تقسیم به دو گروه ناشی از اختلاف نظر در مورد عقاید، به ویژه در یک سازمان مذهبی

  • a division of a group into two opposing groups, esp. in a church


    تقسیم یک گروه به دو گروه متضاد، به ویژه. در یک کلیسا

  • Wherever pentecostalism goes it evokes both joy and anger gratitude and rejection, polemic 77 and schism.


    پنطیکاستالیسم هرجا که می رود، هم شادی و هم خشم، قدردانی و طرد، جدل 77 و نفاق را برمی انگیزد.

  • However an anticipated schism in party ranks failed to materialize.


    با این حال، شکاف پیش بینی شده در صفوف حزب محقق نشد.

  • In 1827, a fierce schism had shaken the Quaker community.


    در سال 1827، یک انشقاق شدید جامعه کواکر را تکان داد.

  • This second founding congress, however was marred by an immediate schism.


    با این حال، این دومین کنگره مؤسس با یک انشقاق فوری خدشه دار شد.

  • Gradually I adjusted to the inner schism.


    کم کم با شکاف درونی سازگار شدم.

  • Much of the blame for the schism is generally attributed to Nikon, the overbearing prelate elevated to the Patriarchate in 1652.


    بیشتر تقصیر این انشقاق عموماً به نیکون نسبت داده می شود، پیشوای مسلط که در سال 1652 به پاتریارسالاری ارتقا یافت.

  • The issues on which the schism turned have often seemed to Western scholars so insignificant as to be almost laughable.


    مسائلی که این انشعاب به آن توجه داشت، اغلب از نظر دانشمندان غربی آنقدر بی اهمیت به نظر می رسید که تقریباً خنده دار است.

example - مثال

  • The disagreement eventually led to a schism within the Church.


    این اختلاف در نهایت منجر به شکافی در کلیسا شد.


  • شکاف فزاینده بین رهبری و اعضای عادی حزب

  • By 1914 the party was dangerously close to schism.


    در سال 1914 حزب به طرز خطرناکی به انشقاق نزدیک شده بود.

  • a schism in/within the Church


    انشقاق در/درون کلیسا

synonyms - مترادف


  • تقسیم


  • شکاف

  • separation


    جدایش، جدایی

  • rift


    بریدگی

  • disunion


    جدایی

  • breach


    رخنه


  • زنگ تفريح

  • rupture


    پارگی

  • discord


    اختلاف

  • gulf


    خلیج

  • scission


    بیگانگی

  • alienation


    دوشاخه شدن

  • bifurcation


    شکاف عظیم

  • breakup


    رخ

  • chasm


    کسری کردن

  • cleavage


    تقسیم بندی

  • estrangement


    جدا کردن

  • fractionalization


    کناره گیری

  • fractionation


    انحلال

  • partition


    خرد شدن

  • severance


    طلاق

  • sundering


    فرقه

  • detachment


    شکست، شکستگی

  • dissolution


    فراق

  • splintering



  • faction


  • fissure


  • fracture


  • gap


  • parting


antonyms - متضاد

  • unification


    اتحاد


  • اتحاد. اتصال

  • closing


    بسته شدن

  • closure


    بسته

  • conformity


    مطابقت

  • juncture


    نقطه اتصال


  • ازدواج

  • unity


    وحدت


  • کل


  • جامد


  • معاونت


  • کمک

  • attachment


    پیوست

  • aid


    ترویج

  • promotion