word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
a serious mental illness in which someone’s thoughts and feelings are not based on what is really happening around them
یک بیماری روانی جدی که در آن افکار و احساسات شخصی بر اساس آنچه واقعاً در اطراف او اتفاق می افتد نیست
-
یک بیماری روانی جدی که در آن کسی نمی تواند بفهمد چه چیزی واقعی و چه چیزی خیالی است
-
the state of having qualities or attitudes that are different from each other and do not work well together
حالت داشتن ویژگی ها یا نگرش هایی که با یکدیگر متفاوت هستند و به خوبی با هم کار نمی کنند
-
یک بیماری روانی که در آن افکار و احساسات فرد با واقعیت مرتبط نیست
-
Both schizophrenia and mood disorders show evidence of decreased activity in frontal lobes and abnormal function of the system for directed attention.
هم اسکیزوفرنی و هم اختلالات خلقی شواهدی از کاهش فعالیت در لوب های فرونتال و عملکرد غیرطبیعی سیستم برای توجه هدایت شده را نشان می دهند.
-
بنابراین بیماری هایی مانند دیابت، اسکیزوفرنی و چاقی تا سال 2010 در کشورهای توسعه یافته نادر بودند.
-
In essential schizophrenia the characteristic pattern is of withdrawal from the impacts of experience in the outside world.
در اسکیزوفرنی اساسی، الگوی مشخصه کناره گیری از تأثیرات تجربه در دنیای بیرون است.
-
این ممکن است به تولید داروهای مؤثرتری برای اسکیزوفرنی منجر شود.
-
اتفاقاً تطابق در اسکیزوفرنی در دوقلوهای همسان چیست؟
-
Next month's summit-at-sea may see a resolution of the Bush Administration's schizophrenia over Moscow.
نشست ماه آینده در دریا ممکن است شاهد حل مشکل اسکیزوفرنی دولت بوش بر سر مسکو باشد.
-
The feeling is, rather that a certain genetic vulnerability is inherited which may or may not lead to schizophrenia.
این احساس این است که آسیب پذیری ژنتیکی خاصی به ارث می رسد که ممکن است منجر به اسکیزوفرنی شود یا نباشد.
example - مثال
synonyms - مترادف
-
dementia praecox
دمانس پراکوکس
-
schizophrenic disorder
اختلال اسکیزوفرنی
-
schizophrenic psychosis
روان پریشی اسکیزوفرنی
-
dissociation of personality
تجزیه شخصیت
-
mental dissociation
تفکیک ذهنی