word - لغت

schizophrenia || روان‌گسیختگی

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˌskɪtsəˈfriːniə/

UK :

/ˌskɪtsəˈfriːniə/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [schizophrenia] در گوگل

description - توضیح

  • a serious mental illness in which someone’s thoughts and feelings are not based on what is really happening around them


    یک بیماری روانی جدی که در آن افکار و احساسات شخصی بر اساس آنچه واقعاً در اطراف او اتفاق می افتد نیست


  • یک بیماری روانی جدی که در آن کسی نمی تواند بفهمد چه چیزی واقعی و چه چیزی خیالی است

  • the state of having qualities or attitudes that are different from each other and do not work well together


    حالت داشتن ویژگی ها یا نگرش هایی که با یکدیگر متفاوت هستند و به خوبی با هم کار نمی کنند

  • a mental illness in which a person’s thoughts and feelings are not related to reality


    یک بیماری روانی که در آن افکار و احساسات فرد با واقعیت مرتبط نیست

  • Both schizophrenia and mood disorders show evidence of decreased activity in frontal lobes and abnormal function of the system for directed attention.


    هم اسکیزوفرنی و هم اختلالات خلقی شواهدی از کاهش فعالیت در لوب های فرونتال و عملکرد غیرطبیعی سیستم برای توجه هدایت شده را نشان می دهند.

  • Thus diseases like diabetes, schizophrenia, and obesity were rare in the developed world by 2010.


    بنابراین بیماری هایی مانند دیابت، اسکیزوفرنی و چاقی تا سال 2010 در کشورهای توسعه یافته نادر بودند.

  • In essential schizophrenia the characteristic pattern is of withdrawal from the impacts of experience in the outside world.


    در اسکیزوفرنی اساسی، الگوی مشخصه کناره گیری از تأثیرات تجربه در دنیای بیرون است.

  • This may well lead to the development of more effective drugs for schizophrenia.


    این ممکن است به تولید داروهای مؤثرتری برای اسکیزوفرنی منجر شود.

  • Incidentally, what is the concordance in schizophrenia in identical twins?


    اتفاقاً تطابق در اسکیزوفرنی در دوقلوهای همسان چیست؟

  • Next month's summit-at-sea may see a resolution of the Bush Administration's schizophrenia over Moscow.


    نشست ماه آینده در دریا ممکن است شاهد حل مشکل اسکیزوفرنی دولت بوش بر سر مسکو باشد.

  • The feeling is, rather that a certain genetic vulnerability is inherited which may or may not lead to schizophrenia.


    این احساس این است که آسیب پذیری ژنتیکی خاصی به ارث می رسد که ممکن است منجر به اسکیزوفرنی شود یا نباشد.

example - مثال

  • He was diagnosed with paranoid schizophrenia.


    تشخیص داده شد که او مبتلا به اسکیزوفرنی پارانوئید است.

  • Lexington, as a prison and a hospital was an expression of America's schizophrenia about how to treat addiction.


    لکسینگتون، به عنوان یک زندان و یک بیمارستان، بیانگر اسکیزوفرنی آمریکا در مورد چگونگی درمان اعتیاد بود.

synonyms - مترادف

  • dementia praecox


    دمانس پراکوکس

  • schizophrenic disorder


    اختلال اسکیزوفرنی

  • schizophrenic psychosis


    روان پریشی اسکیزوفرنی

  • dissociation of personality


    تجزیه شخصیت

  • mental dissociation


    تفکیک ذهنی

antonyms - متضاد

  • sanity


    سلامت عقل


  • ذهن

  • saneness


    عاقل بودن


  • تعادل


  • احساس، مفهوم