word - لغت

scrap || باطله

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/skræp/

UK :

/skræp/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [scrap] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • She scribbled his phone number on a scrap of paper.


    او شماره تلفن او را روی یک تکه کاغذ خط زد.

  • scraps of information


    تکه های اطلاعات

  • She was just a scrap of a thing (= small and thin).


    او فقط یک تکه چیز (= کوچک و نازک) بود.

  • Some of the women were wearing scraps of cloth in their hair.


    برخی از زنان تکه های پارچه در موهای خود بسته بودند.

  • It won't make a scrap of difference.


    تفاوتی ایجاد نخواهد کرد.

  • There's not a scrap of evidence to support his claim.


    هیچ مدرکی برای حمایت از ادعای او وجود ندارد.

  • a barren landscape without a scrap of vegetation


    منظره ای بی ثمر و بدون پوشش گیاهی

  • He ate every last scrap of the food.


    او آخرین تکه های غذا را می خورد.

  • Give the scraps to the dog.


    ضایعات را به سگ بدهید.

  • We sold the car for scrap (= so that any good parts can be used again).


    ماشین را به قراضه فروختیم (= تا هر قطعه خوب دوباره استفاده شود).

  • scrap metal


    اهن قراضه

  • a scrap dealer (= a person who buys and sells scrap)


    فروشنده قراضه (= شخصی که قراضه خرید و فروش می کند)

  • He was always getting into scraps at school.


    او همیشه در مدرسه درگیر ضایعات بود.

  • The pigs are fed on food scraps.


    خوک ها از ضایعات غذا تغذیه می شوند.

  • He removed the last scraps of food from his plate.


    آخرین تکه های غذا را از بشقابش برداشت.

  • The scrap value of the car is around $200.


    ارزش ضایعات این خودرو حدود 200 دلار است.

  • I got the doors from a scrap merchant.


    درها را از یک تاجر ضایعات گرفتم.

  • He had a bit of a scrap with the boy next door.


    او با پسر همسایه کمی حرف داشت.

  • He looks like he's been in a scrap.


    او به نظر می رسد که او در یک قراضه بوده است.

  • They're considering scrapping the tax and raising the money in other ways.


    آنها در حال بررسی حذف مالیات و افزایش پول از راه های دیگر هستند.

  • We scrapped our plans for a trip to France.


    ما برنامه هایمان برای سفر به فرانسه را کنار گذاشتیم.

  • Hundreds of nuclear weapons have been scrapped.


    صدها سلاح هسته ای از بین رفته است.

  • scrap iron/metal


    ضایعات آهن / فلز

  • We sold our old car for scrap.


    ما ماشین قدیمی خود را به قراضه فروختیم.

  • Do you have a scrap of paper I could write on?


    آیا یک تکه کاغذ دارید که بتوانم روی آن بنویسم؟

  • I've read every scrap of information I can find on the subject.


    من هر تکه اطلاعاتی را که در این زمینه پیدا کرده ام خوانده ام.

  • There's not a scrap of (= no) evidence to suggest that he committed the crime.


    هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد او مرتکب جرم شده است.

  • We give all our scraps to our cat.


    ما تمام ضایعات خود را به گربه خود می دهیم.

  • A couple of kids were having a scrap in the street.


    چند تا بچه تو خیابون یه قراضه میخوردن.

  • Over 60% of all Georgians want to keep the present flag and only 29% want to scrap it.


    بیش از 60 درصد از کل گرجستان خواهان حفظ پرچم فعلی هستند و تنها 29 درصد خواهان لغو آن هستند.

  • He was charged with stealing copper tubing, which he then sold as scrap metal.


    او به سرقت لوله های مسی متهم شد که سپس به عنوان آهن قراضه فروخت.

synonyms - مترادف

  • bit


    بیت

  • particle


    ذره

  • speck


    لکه. خال

  • crumb


    خرده نان


  • غلات

  • atom


    اتم

  • fragment


    قطعه

  • morsel


    لقمه

  • shred


    خرد کردن


  • پی گیری


  • کنه

  • mite


    سرکشی

  • scruple


    یوتا

  • iota


    عنوان

  • tittle


    نقطه

  • jot


    کوچک

  • smidgen


    سوسن

  • scintilla


    اونس

  • snippet


    اشاره


  • وایت

  • ounce


    رها کردن

  • hint


    مولکول

  • whit


    دست زدن به


  • کمی

  • molecule


    فلک


  • برش

  • modicum


    بچه

  • fleck


    گرانول

  • sliver


  • tad


  • granule


antonyms - متضاد


  • بار

  • lot


    مقدار زیادی


  • کل

  • entirety


    تمامیت


  • جمع

  • glob


    کره

  • totality


    کلیت

  • entireness


    پر بودن

  • fullness


    مطلق بودن

  • absoluteness


    کامل بودن

  • completeness


    هدف - شی


  • مجموع

  • wholeness


    جمعی

  • sum


    پر شده

  • collectivity


    جرم


  • فله


  • bulk