word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
با استفاده از چشمان خود از آنچه در اطرافتان است آگاه باشید
-
to watch a film television programme, etc.
برای تماشای یک فیلم، برنامه تلویزیونی و غیره
-
زمانی یا مکانی باشد که اتفاقی می افتد
-
گفته می شود به این معنی است که احتمالاً چیزهای شگفت انگیز یا هیجان انگیزتری رخ می دهد
-
برای فهمیدن، دانستن یا درک کردن
-
ملاقات یا دیدار با کسی یا بازدید از یک مکان
-
داشتن رابطه عاشقانه با کسی
-
to consider or think about especially to think about someone or something in a particular way or to imagine someone doing a particular activity
در نظر گرفتن یا فکر کردن، به خصوص فکر کردن در مورد کسی یا چیزی به شیوه ای خاص، یا تصور کردن کسی در حال انجام یک فعالیت خاص
-
با رفتن کسی به جایی با او
-
تلاش برای کشف
-
مطمئن شوید که اتفاقی می افتد
-
مکانی که در آن کلیسای جامع وجود دارد و اسقف یا اسقف اعظم دارای اختیار است
-
با استفاده از چشمان خود از آنچه در اطرافتان است آگاه باشید. به چیزی نگاه کن
-
برای فهمیدن، دانستن یا آگاه بودن
-
to consider someone or something in a particular way or to imagine someone doing a particular activity
در نظر گرفتن کسی یا چیزی به روشی خاص، یا تصور کردن کسی در حال انجام یک فعالیت خاص
-
برای ملاقات، دیدار یا گذراندن وقت با کسی
-
مطمئن شدن (که اتفاقی می افتد)
-
چیزی را تجربه کردن
-
اگر زمانی یا مکانی چیزی را دیده باشد، در آنجا اتفاق افتاده یا وجود داشته است
example - مثال
-
چراغ رو روشن کن تا ببینم
-
من میتونم ببینمت!
-
معلم می توانست ببیند (که) بچه ها دعوا کرده اند.
-
ژاکی ماشین را دید که بیرون از ایستگاه پلیس در حال حرکت است.
-
از پنجره میتوانستیم بچهها را در حیاط ببینیم.
-
پدر و مادرش دیدند که او مدال برنده را اعطا کرد.
-
رجوع به (= نگاه به) ص. 23 برای قیمت و جزئیات پرواز.
-
برای کسب اطلاعات بیشتر به (= به صفحه بعدی نگاه کنید) مراجعه کنید.
-
آن مستند را دیشب در شبکه چهار دیدی؟
-
تابستان امسال به لطف یک مخزن جدید شاهد پایان محدودیت های آبی در این منطقه بودیم.
-
من می بینم (که) باشگاه در حال سازماندهی یک سفر تئاتر در ماه آینده است.
-
He can't see what difference it makes to come (= he doesn't think it is important if he comes) on Thursday instead of Friday.
نمی تواند ببیند چه فرقی می کند که بیاید (= فکر نمی کند مهم باشد اگر بیاید) به جای جمعه.
-
They didn't see the need/any need (= understand that it was important) to notify their members of the changes in writing.
آنها نیازی/هیچ نیازی (= فهمیدند که مهم است) به اطلاع اعضای خود از تغییرات کتبی ندیدند.
-
آنها به دلیل مشغله زیاد از کمک خودداری کردند، اما به نظر می رسد که او بیشتر از اینها را در آن می بیند.
-
خسته ام. پس می بینم - تمام بعدازظهر خمیازه می کشید.
-
تعجب کردم که آنها نمی توانند دیدگاه من را ببینند.
-
دولت نمی خواست دیده شود که به تروریست ها امتیاز می دهد.
-
After she read his book she started to see the issue in another/a different/a new light (= differently).
پس از خواندن کتاب او، شروع به دیدن موضوع در یک نور دیگر / متفاوت / جدید (= متفاوت) کرد.
-
We're seeing friends this weekend.
ما این آخر هفته دوستان را می بینیم.
-
من جری را در اطراف (= در مکان هایی که معمولاً او را ملاقات می کنم) در چند هفته گذشته ندیده ام.
-
از زمانی که داریل ازدواج کرده است، هیچ کس چیز زیادی از داریل ندیده است.
-
همدیگر را بسیار می بینند (= اغلب با هم هستند).
-
مادرم هفته آینده دوباره به دکتر مراجعه می کند.
-
بچه ها می خواستند سیرک را ببینند.
-
نماینده گفت که آنها می توانند خانه را ببینند (انگلستان نیز دور خانه را می بیند) در ساعت 3 بعد از ظهر.
-
چند وقت است که او را می بیند؟
-
او خود را شجاع نمی دید.
-
به راحتی می شد این هدیه را نوعی رشوه دید.
-
من نمی توانم ببینم که او در شرایط فعلی این کار را می پذیرد (= فکر نمی کنم قبول کند).
-
همانطور که من می بینم / چیزها / وضعیت، ما باید کمک بیشتری دریافت کنیم.
-
سعی کنید و آن را به روش من ببینید - اگر شما بروید بدون هیچ کمکی خواهم ماند.
synonyms - مترادف
-
shows
نشان می دهد
-
escorts
اسکورت ها
-
guides
راهنماها
-
directs
هدایت می کند
-
takes
طول می کشد
-
accompanies
همراهی می کند
-
chaperones
همراهان
-
leads
منجر می شود
-
steers
راه می رود
-
walks
حضور می یابد
-
attends
می آورد
-
brings
خلبانان
-
chaperons
مسیرها
-
pilots
چوپانان
-
routes
ارسال کنندگان
-
shepherds
مارشال ها
-
ushers
انجام می دهد
-
marshals
کاروان ها
-
conducts
همراه می شود
-
convoys
را دنبال می کند
-
goes with
شرکت ها
-
follows
راه را نشان می دهد
-
companions
اسکوئرها
-
companies
راه را هدایت می کند
-
کمک می کند
-
squires
شرکت می کند
-
-
assists
-
keeps company
-
-
helps