word - لغت

selfless || از خود گذشته

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈselfləs/

UK :

/ˈselfləs/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [selfless] در گوگل

description - توضیح


  • اهمیت دادن به دیگران بیش از خود - برای نشان دادن تایید استفاده می شود


  • بیشتر به آنچه دیگران نیاز دارند و می خواهند اهمیت دهید تا آنچه که خودتان نیاز دارید و می خواهید

  • caring more about other people’s needs and interests than about your own


    بیشتر به نیازها و علایق دیگران اهمیت می دهید تا نیازهای خود

  • It was a genuinely selfless act which I recount only because at the time it seemed so incredible.


    این یک اقدام واقعاً فداکارانه بود که من فقط به این دلیل که در آن زمان بسیار باورنکردنی به نظر می رسید آن را بازگو می کنم.

  • The new clergy houses were of a quite different selfless and holy Gothic architecture.


    خانه‌های روحانی جدید از معماری گوتیک کاملا متفاوت، فداکارانه و مقدس برخوردار بودند.

  • But let us not forget that he gave his life in an act of selfless devotion to the race.


    اما فراموش نکنیم که او جان خود را در اقدامی فداکارانه به مسابقه داد.

  • King Vessantara, being selfless, gave the elephant away without a second thought.


    پادشاه Vessantara که از خود گذشته بود، بدون فکر کردن فیل را داد.

  • She is selfless in religious commitment yet delights in displaying herself in print as a spiritual heroine.


    او در تعهد مذهبی فداکار است، اما از نمایش خود در چاپ به عنوان یک قهرمان معنوی لذت می برد.

  • Her instants of selfless love so focused upon me are balm for my abraded ego.


    لحظه‌های عشق فداکارانه او که آنقدر بر من متمرکز شده است، مرهمی است برای منیت ساییده شده من.

  • They appealed to the selfless moral and ethical standards we like to believe we possess.


    آنها به معیارهای فداکارانه اخلاقی و اخلاقی متوسل شدند که ما دوست داریم باور کنیم که داریم.

  • Are you selfless, or sensitive?


    آیا شما فداکار هستید یا حساس؟

  • We must remember the selfless sacrifice of our soldiers.


    ما باید فداکاری سربازانمان را به یاد داشته باشیم.

  • The idea of the selfless, self-sacrificing mother is not one that appeals to most women these days.


    ایده مادری فداکار و فداکار این روزها برای اکثر زنان جذاب نیست.

  • He dedicated his entire life to selfless service to his country.


    او تمام زندگی خود را وقف خدمت فداکارانه به کشورش کرد.

example - مثال


  • یک عمر خدمت فداکارانه به جامعه

  • selfless devotion to duty


    از خود گذشتگی به وظیفه

  • She’s a selfless person who is deeply concerned about social justice.


    او فردی فداکار است که عمیقاً نگران عدالت اجتماعی است.

synonyms - مترادف

  • altruistic


    نوع دوست

  • considerate


    با ملاحظه

  • generous


    سخاوتمندانه

  • unselfish


    بی خود

  • magnanimous


    بزرگوار

  • self-denying


    خود انکار کننده

  • self-sacrificing


    از خود گذشتگی

  • compassionate


    دلسوز

  • philanthropic


    بشردوستانه

  • decent


    نجیب


  • نوع

  • ungrudging


    بی غرض

  • benevolent


    خیراندیش

  • charitable


    خیریه


  • لیبرال

  • noble


    دست باز

  • open-handed


    دارای روحیه عمومی

  • public-spirited


    بی وقفه

  • unstinting


    جوانمردانه

  • chivalrous


    انکار کردن

  • denying


    شجاع

  • gallant


    مفید است


  • ممتنع

  • humanitarian


    با محبت

  • indulgent


    خود را از بین می برد

  • loving


    خود فراموشی

  • self-effacing


    محبت آمیز

  • self-forgetful


    سودمند

  • self-forgetting


  • kindly


  • beneficent


antonyms - متضاد


  • منظور داشتن

  • selfish


    خود خواه

  • egoistic


    خودخواه

  • inconsiderate


    بی ملاحظه

  • stingy


    خسیس

  • ungiving


    بی بخشش

  • thoughtless


    بی فکر

  • unthinking


    بی توجه

  • uncaring


    غافل

  • heedless


    بدون در نظر گرفتن

  • unmindful


    غیر حساس


  • بی تدبیر

  • insensitive


    غیر خیریه

  • tactless


    بی ادب

  • uncharitable


    بی تفاوت

  • discourteous


    نامهربان

  • apathetic


    چنگ زدن

  • unkind


    حریص

  • miserly


    مزدور

  • grasping


    درونگرا

  • greedy


    خود پسندی

  • mercenary


    خود محور

  • introverted


    خود شیدایی

  • egotistic


    خود دوست داشتنی

  • egotistical


    اکتسابی

  • egocentric


    فرصت طلب

  • egomaniacal


    خود شیفته

  • self-loving


  • acquisitive


  • opportunistic


  • self-absorbed