word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
باعث می شود چیزی از یک مکان به مکان دیگر منتقل شود، به خصوص از طریق پست یا ایمیل
-
باعث یا دستور دادن به کسی که برود و کاری انجام دهد
-
وادار کردن کسی یا چیزی به انجام یک کار خاص یا باعث ایجاد چیزی
-
abbreviation for special educational needs and/or disabilities an expression used to refer to special needs (= the needs of people with particular disabilities or problems) relating to education and/or physical or mental conditions that makes it difficult for them to do certain common activities
مخفف نیازهای آموزشی و/یا معلولیتهای خاص عبارتی است که برای اشاره به نیازهای ویژه (= نیازهای افراد دارای معلولیت یا مشکلات خاص) مربوط به تحصیلات و/یا شرایط جسمی یا روانی که انجام برخی فعالیتهای مشترک را برای آنها دشوار میسازد استفاده میشود.
-
باعث رفتن یا بردن چیزی بدون اینکه خودت بری به جایی
-
باعث شدن یا ترتیب دادن برای رفتن یا رفتن کسی
-
کاری کردن که چیزی به زور به سرعت حرکت کند
-
وادار کردن کسی به یک احساس یا رفتار خاص یا باعث ایجاد اتفاقی شود
-
باعث می شود چیزی از یک مکان به مکان دیگر، به ویژه از طریق پست، ایمیل و غیره برود.
example - مثال
-
هفته آینده برایش نامه / ایمیل / بسته / کارت پستال می فرستم.
-
ما آن را از طریق پست / پست هوایی / دریایی ارسال خواهیم کرد.
-
آیا می توانید در اسرع وقت برای آنها پاسخ ارسال کنید؟
-
این گزارش از طریق ماهواره ارسال شده است.
-
با جان پیام فرستاد که نمی تواند بیاید.
-
برای تولدش گل فرستادند.
-
مگی عشق خود را می فرستد و امیدوار است که شما به زودی بهتر شوید.
-
ما بچه ها را می فرستیم تا چند هفته پیش پدر و مادرم بمانند.
-
فرمانده از ما خواسته نیروی کمکی بفرستیم.
-
آنها پسرشان را (دور) به مدرسه شبانه روزی فرستاده اند.
-
او در صدد توضیح بود، اما او بی تاب شد و او را روانه کرد (= گفت که برود).
-
وقتی هشت ساله بود، او را به مدرسه شبانه روزی فرستادند.
-
انفجار باعث وحشت جمعیت شد.
-
Watching television always sends me to sleep.
تماشای تلویزیون همیشه مرا به خواب می برد.
-
بی نظمی او را دیوانه/دیوانه/وحشی می کند.
-
The announcement of the fall in profits sent the company's share price plummeting (= caused it to go down a lot).
اعلام کاهش سود باعث سقوط شدید قیمت سهام شرکت شد (= باعث کاهش بسیار شد).
-
پیش نویس طرفدار کاغذهایی را در سراسر اتاق در پرواز می فرستاد.
-
چارچوب اطمینان حاصل می کند که برای کودکان دارای SEND پشتیبانی وجود دارد.
-
کار من این است که به کودکان و جوانان با SEND کمک کنم تا آموزش، بهداشت و مراقبت های اجتماعی را هدایت کنند.
-
به دفتر من نامه بفرست
-
دوست دارم برای دوستانم ایمیل بفرستم.
-
سازمان ملل متحد نیروهای امدادی را به منطقه فرستاد.
-
پدر و مادرم می خواهند من را پس از اتمام تحصیلم به آرژانتین برگردانند.
-
چه کسی می تواند این روزها بچه های خود را به دانشگاه بفرستد؟
-
باد ابرها را در آسمان پرتاب کرد.
-
The researcher sent the particles flying apart.
محقق این ذرات را از هم جدا کرد.
-
امتحانات پایان ترم همیشه مرا به وحشت می اندازد.
-
ارسال نامه / فکس / ایمیل
-
ارسال پاسخ / پاسخ / پرس و جو
-
مدارس تلفن های همراه مستعمل را جمع آوری کرده و به شرکت بازیافت گوشی می فرستند.
-
آیا می توانید در اسرع وقت به آنها پاسخ دهید؟
synonyms - مترادف
-
dispatch
ارسال
-
transmittal
انتقال دهنده
-
transmission
انتقال
-
dispatching
اعزام
-
mailing
پستی
-
posting
ارسال کردن
-
consignment
محموله
-
forwarding
حمل و نقل
-
shipping
حمل دریایی
-
توزیع
-
remittance
حواله
-
shipment
تحویل دادن
-
handing over
سقوط
-
relegation
سپردن
-
entrusting
متعهد
-
committal
وظیفه
-
ارسال محموله
-
sending shipment
کالسکه
-
conveyance
عرضه
-
transport
تدارک
-
transporting
چرخ دستی
-
carriage
-
-
-
-
-
portage
-
haulage
-
freightage
-
carting
-
freighting
antonyms - متضاد
-
receiving
دریافت
-
acquiring
بدست آوردن
-
gaining
به دست آوردن
-
attaining
یافته
-
داشتن
-
having
استنتاج
-
deriving
گرفتن
-
getting
جمع آوری
-
obtaining
به ارث بردن
-
taking
توری
-
collecting
به ثمر رساندن
-
grabbing
پذیرش
-
inheriting
درآمد
-
netting
فرود آمدن
-
scoring
چنگ زدن
-
accepting
ایمن سازی
-
earning
بسته بندی
-
landing
گیر دادن
-
nabbing
در حال آمدن
-
securing
آمدن به
-
bagging
پذیرش تحویل
-
snagging
برداشتن
-
coming by
-
coming into
-
-
picking up