word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
رسیدن به یک تصمیم یا توافق در مورد چیزی. یا برای پایان دادن به اختلاف
-
ترتیب دادن چیزی
-
to relax into a comfortable position.
برای استراحت در یک موقعیت راحت
-
برای شروع بازی در حالتی آرام و راحت.
-
to go and live somewhere. especially permanently.
رفتن و زندگی کردن در جایی به خصوص به طور دائم
-
to arrive. especially from another country. in a new place and start to live there and use the land.
رسیدن. مخصوصا از یک کشور دیگر در یک مکان جدید و شروع به زندگی در آنجا و استفاده از زمین.
-
رفتن به سطح پایین تر و ماندن در آنجا؛ رها کردن
-
to pay. especially money that you owe.
برای پرداخت. به خصوص پولی که بدهکار هستید
-
ساکت شدن و آرام شدن یا وادار کردن چیزی یا کسی به این کار.
-
رسیدن و ماندن در یک سطح یا در یک حالت خاص.
-
به دست آوردن یا راحت شدن
-
رسیدن به یک تصمیم یا توافق در مورد چیزی. یا برای پایان دادن به اختلاف
-
If you settle out of court. you reach an agreement in a legal case without holding a trial in court.
اگر خارج از دادگاه تسویه حساب کنید. شما در یک پرونده حقوقی بدون برگزاری محاکمه در دادگاه به توافق می رسید.
-
برای پرداخت پول بدهی
-
در مکانی زندگی کردن یا رفتن به جایی برای زندگی. مخصوصا به طور دائم
-
رفتن به سطح پایین تر و ماندن در آنجا؛ رها کردن
-
برای پرداخت پولی که مدیون هستید
-
پایان دادن به بحث با دستیابی به توافق برای انجام کاری.
-
تصمیم گیری نهایی در مورد چیزی
-
اگر قیمت ها ارزش های. و غیره حل و فصل شود. آنها از حرکت به سمت بالا یا پایین متوقف می شوند.
-
to end an argument without having to go to a court of law. usually by agreeing to the payment of a particular amount of money.
برای پایان دادن به بحث بدون نیاز به مراجعه به دادگاه. معمولاً با موافقت با پرداخت مبلغی خاص.
example - مثال
-
آنها باید برای حل و فصل اختلاف به دادگاه مراجعه می کردند.
-
آنها هنوز در مورد اینکه چه کسی را دعوت کنند اختلاف نظر دارند. اما ما واقعاً باید آن را حل کنیم.
-
او هنوز باید تاریخ جلسه را مشخص کند.
-
حل شد - من هرگز نمی خواهم او را دوباره ببینم.
-
We haven`t quite settled who`s responsible for what.
ما کاملاً مشخص نکرده ایم که چه کسی مسئول چه چیزی است.
-
آرام گرفتم و منتظر ماندم تا فیلم شروع شود.
-
در کالسکه راحت خود مستقر شدیم و مناظر اطراف را تماشا کردیم.
-
به نظر نمی رسید بچه ها را روی تخت بخوابم.
-
خودم را با یک فنجان چای حل کردم و به اتفاقی که افتاده بود فکر کردم.
-
ما در سراسر کشور حرکت کرده ایم. اما من می خواهم اکنون اینجا ساکن شوم.
-
رومی ها در قرن اول پس از میلاد در بریتانیا ساکن شدند.
-
پس از دهه ها زندگی بیابانی. آنها در کوهستان ساکن شدند.
-
آب وقتی ته نشین می شود در قسمت پایین غلیظ می شود.
-
برف روی پشت بام ها نشسته بود.
-
پس از نشستن گرد و غبار در شکاف ها. آن را به خوبی کار نخواهد کرد.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
prolong
طولانی کردن
-
lengthen
طولانی کردن
-
protract
طولانی کردن
-
توسعه دادن، گسترش
-
ادامه هید
-
perpetuate
ماندگار کردن
-
stall
غرفه
-
تاخیر انداختن
-
کش آمدن
-
حفظ کنند
-
ادامه دادن
-
رشته کردن
-
تمدید مدت زمان
-
چیزی را ادامه بده
-
ادامه دادن با