word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
مالکیت، تقسیم، احساس یا تجربه توسط بیش از یک نفر
-
متعلق به بیش از یک نفر یا استفاده می شود
-
توسط بیش از یک نفر به روشی یکسان تجربه یا درک شده است
example - مثال
-
این شرکت در مالکیت مشترک است.
-
او و همسرش علایق مشترک زیادی دارند.
-
ما در مورد تجربیات مشترک خود از هند صحبت کردیم.
-
shared services/resources
خدمات/منابع مشترک
-
In a complex world of shared information it is important to have the best security for your computer.
در دنیای پیچیده اطلاعات مشترک، داشتن بهترین امنیت برای رایانه شما مهم است.
-
shared values/beliefs/culture
ارزش ها/باورها/فرهنگ مشترک
-
a shared commitment to free trade
تعهد مشترک به تجارت آزاد
-
تیم باید احساس کند که در جهت اهداف مشترک کار می کند.
synonyms - مترادف
-
collaborative
مبتنی بر همکاری
-
جمعی
-
گروه
-
aggregate
تجمیع
-
combined
ترکیب شده
-
مشترک
-
concerted
پیوند هماهنگ
-
consolidated
تلفیقی
-
cooperative
تعاونی
-
unified
متحد شده است
-
cumulative
انباشته
-
مفصل
-
جرم
-
متقابل
-
synergetic
هم افزایی
-
allied
متحد
-
cohesive
منسجم
-
collated
گردآوری شده است
-
communal
اشتراکی
-
composite
کامپوزیت
-
concentrated
متمرکز شده است
-
conjoint
بهم پیوسته
-
conjunct
پیوند
-
pooled
ادغام شده
-
synergistic
ادغام شده است
-
united
مونتاژ
-
amalgamated
دو جانبه
-
assembled
یکپارچه
-
bipartite
مرتبط
-
integrated
-
linked
antonyms - متضاد
-
شخصی
-
مستقل
-
solo
انفرادی
-
autonomous
خود مختار
-
lone
تنها
-
منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی
-
sole
جدا شده
-
solitary
خصوصی
-
isolated
مفرد
-
lonesome
یک جانبه
-
اختصاصی
-
خاص
-
singular
انحصاری
-
unilateral
انتخاب کنید
-
dedicated
منحصر بفرد
-
especial
مختلف
-
exclusive
استثنایی
-
بیان
-
غیر فراگیر
-
عجیب و غریب
-
disparate
خود ایستاده
-
exclusionary
جداگانه، مجزا
-
exclusory
واحد
-
اشتراک گذاری نشده
-
lonely
-
noninclusive
-
peculiar
-
selfstanding
-
-
unitary
-
unshared