word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
synonyms - مترادف
-
avoiding
پرهیز کردن
-
dodging
طفره رفتن
-
evading
دوری جستن
-
shunning
کنار زدن
-
sidestepping
اردک زدن
-
ducking
بی توجهی
-
neglecting
گم شده
-
missing
به هم زدن
-
shuffling off
پرش
-
skipping
فرار می کند
-
eluding
فرار کردن
-
escaping
ظریف کاری
-
eschewing
فراموش کردن
-
finessing
لایه برداری
-
forgetting
تکان دادن
-
scaping
برش دادن
-
shaking
سرگرم کننده
-
cutting
خارج شدن از
-
funking
اجازه دادن به چیزی سر خوردن
-
خراش دادن
-
کوچک شدن از
-
scrimshanking
مات کردن
-
shrinking from
دور زدن
-
bludging
تقلب کردن
-
bypassing
خزنده
-
cheating
سگ کشی
-
creeping
شمشیربازی
-
dogging
ترک کاری انجام نشده
-
fencing
-
getting around
-
leaving something undone