word - لغت

sideline || حاشیه

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈsaɪdlaɪn/

UK :

/ˈsaɪdlaɪn/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sideline] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • His hobby of winemaking was fast becoming a profitable sideline.


    سرگرمی او از شراب سازی به سرعت تبدیل به یک حاشیه سودآور شد.

  • The coach stood on the sidelines yelling instructions to the players.


    مربی در کنار زمین ایستاده بود و به بازیکنان دستور می داد.

  • I had to watch from the sidelines as they destroyed the business I had built.


    باید از کناری تماشا می‌کردم که آن‌ها کسب‌وکار من را نابود کردند.


  • او انتخاب کرده است که در حاشیه بحث عمومی باقی بماند.

  • He decided to turn his hobby into a lucrative sideline.


    او تصمیم گرفت سرگرمی خود را به یک حاشیه پردرآمد تبدیل کند.


  • او در حال ایجاد یک حاشیه کوچک خوب در نگهداری از کودک برای دوستان است.


  • این رستوران به عنوان حاشیه ای برای کسب و کار اصلی او شروع به کار کرد.

  • Jim works in a bank but teaches French in the evenings as a sideline.


    جیم در یک بانک کار می کند، اما عصرها به عنوان یک برنامه جانبی، زبان فرانسه را تدریس می کند.

  • The ball fell just inside/on/outside the sideline.


    توپ فقط داخل/رو/خارج از خط کناری افتاد.

  • Johnson has been sidelined through injury.


    جانسون به دلیل مصدومیت از میادین دور شده است.

  • He was sidelined after criticizing the policy.


    او پس از انتقاد از این سیاست کنار گذاشته شد.

  • Jean teaches French in the evening as a sideline.


    ژان به عنوان یک برنامه جانبی، عصرها زبان فرانسه را آموزش می دهد.


  • توپ درست خارج از خط کناری افتاد.

  • fig. I don’t like dancing I’d rather watch from the sidelines (= not to be directly involved).


    شکل. من رقصیدن را دوست ندارم، ترجیح می دهم از کناری تماشا کنم (= مستقیماً درگیر نباشم).

  • He was sidelined because of injuries.


    او به دلیل مصدومیت از میادین دور شد.

  • For many companies producing own-label goods is not a sideline it's a strategy for growth.


    برای بسیاری از شرکت ها، تولید کالاهای با برچسب شخصی یک حاشیه نیست، بلکه یک استراتژی برای رشد است.

  • The company has been developing a sideline in closed-circuit television since buying the electronics business last year.


    این شرکت از سال گذشته که تجارت الکترونیک را خریداری کرد، در حال توسعه یک حاشیه در تلویزیون مدار بسته بوده است.

  • The absence of new products is keeping consumers on the sidelines.


    عدم وجود محصولات جدید مصرف کنندگان را در حاشیه نگه می دارد.

  • stay/wait/sit on the sidelines


    ماندن/انتظار/نشستن در حاشیه

  • After I got pregnant I felt that my bosses were sidelining me.


    بعد از اینکه باردار شدم، احساس کردم که روسایم مرا به حاشیه می برند.


  • اگر این قانون کنار گذاشته شود، صنعت نفت بسیار ناراضی خواهد بود.

synonyms - مترادف

  • subsidiary


    شرکت فرعی

  • hobby


    سرگرمی

  • distraction


    حواس پرتی

  • diversion


    انحراف

  • recreation


    تفریحی


  • شغل ثانویه

  • byproduct


    محصول جانبی

  • leisure activity


    فعالیت های اوقات فراغت

  • leisure pursuit


    تعقیب اوقات فراغت

  • moonlighting


    مهتابی

  • offshoot


    انشعاب

  • pastime


    شغل دوم

  • secondary occupation


    اسپین آف


  • مکمل درآمد

  • spinoff


    فعالیت ثانویه

  • income supplement


    پروژه جانبی

  • secondary activity


    رشته دوم به کمان شما


  • ورزش


  • دعوت

  • amusement


    دستیابی


  • چیز

  • avocation


    علاقه

  • pursuit


    تنوع بخشی


  • آرامش


  • بازی


  • اسب سرگرمی

  • divertissement


    فعالیت

  • relaxation



    Warning: Undefined array key 27 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529



  • Warning: Undefined array key 28 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529

  • hobbyhorse



    Warning: Undefined array key 29 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529



  • Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529

antonyms - متضاد


  • حرفه


  • کار کردن

  • vocation


    وظیفه


  • نیروی کار ایالات متحده


  • کار انگلستان

  • laborUS


    کار

  • labourUK


    بی حوصلگی


  • سرگرمی

  • boredom


    دوست نداشتن


  • نفرت

  • dislike



    Warning: Undefined array key 10 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589



  • Warning: Undefined array key 11 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589