word - لغت

simplifies || ساده می کند

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ˈsɪm.plɪ.faɪ

UK :

ˈsɪm.plə.faɪ

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [simplifies] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • the new simplified tax system


    سیستم مالیاتی ساده شده جدید

  • He tried to simplify the story for the younger audience.


    او سعی کرد داستان را برای مخاطبان کوچکتر ساده کند.

  • We’re looking for ways to simplify the process of applying for US citizenship.


    ما به دنبال راه هایی برای ساده سازی روند درخواست شهروندی ایالات متحده هستیم.

synonyms - مترادف

  • explains


    توضیح می دهد

  • clarifies


    روشن می کند

  • elucidates


    را بیان می کند

  • expounds


    راز زدایی می کند

  • explicates


    نشان می دهد

  • illuminates


    معماها

  • demystifies


    تعبیر می کند

  • demonstrates


    را نشان می دهد

  • unriddles


    تفسیر می کند

  • construes


    رمزگشایی می کند

  • illustrates


    باز می کند

  • interprets


    منتفی می کند

  • deciphers


    تجزیه و تحلیل انگلستان

  • unscrambles


    تجزیه و تحلیل ایالات متحده

  • disinvolves


    انگلستان را محبوب می کند

  • analysesUK


    ایالات متحده را محبوب می کند

  • analyzesUS


    پاک می کند

  • popularisesUK


    عبور می کند

  • popularizesUS


    هجی می کند

  • clears up


    را روشن می کند

  • gets across


    شکسته شدن

  • spells out


    می گذارد

  • makes clear


    به جوش می آید

  • makes plain


    آسان تر می کند

  • breaks down


    قابل فهم می کند

  • lays out


    سرراست می سازد

  • boils down


  • cleans up


  • makes easier


  • makes intelligible


  • makes straightforward


antonyms - متضاد

  • obscures


    مبهم می کند

  • confuses


    گیج می کند

  • grows


    رشد می کند

  • increases


    افزایش

  • mystifies


    رمز و راز می کند

  • makes difficult


    دشوار می کند

  • mixes up


    مخلوط می کند