word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
a happy or friendly expression on the face in which the ends of the mouth curve up slightly often with the lips moving apart so that the teeth can be seen
حالتی شاد یا دوستانه در صورت که در آن انتهای دهان کمی به سمت بالا خم می شود و اغلب لب ها از هم جدا می شوند تا دندان ها دیده شوند.
-
برای ایجاد یک بیان شاد یا دوستانه که در آن گوشه های دهان شما خمیده می شود
-
بیان یا گفتن چیزی با لبخند
-
an expression on the face in which the ends of the mouth curve up slightly often with the lips moving apart so that the teeth can be seen, expressing esp. happiness, pleasure amusement, or a friendly feeling
حالتی در صورت که در آن انتهای دهان کمی به سمت بالا خم میشود، اغلب لبها از هم جدا میشوند به طوری که دندانها دیده میشوند. شادی، لذت، سرگرمی، یا یک احساس دوستانه
-
برای ایجاد یک بیان شاد یا دوستانه که در آن انتهای دهان کمی خمیده می شود
example - مثال
-
امی لبخندی درشت/ پهن بر لب داشت.
-
او لبخند زیبایی دارد.
-
چشمکی زد و لبخندی به من زد.
-
خوب است که بتوانی لبخند را بر چهره مردم بیاوری (= مردم را بخنداند).
-
لبخندی زد و دستم را فشرد.
-
وقتی به من لبخند زد، فهمیدم همه چیز خوب است.
-
اسمی خیلی شاد است - او همیشه می خندد.
-
وقتی به این فکر کردم که او چقدر خوشحال می شود، نمی توانستم جلوی لبخندم را بگیرم.
-
در حالی که مری برای دوستان مست خود عذرخواهی می کرد، مودبانه لبخند زد.
-
در حالی که به دوست دختر جدیدش فکر می کرد با خودش لبخند زد.
-
او با لبخند مردی که می دانست پیروزی در دسترس است، لبخند زد.
-
لبخندی زد و تبریک گفت و بدون حرف دیگری رفت.
-
رابین با اطمینان خاطر لبخند زد: نگران چیزی نباش. همه چیز درست خواهد شد.
-
یک لبخند بزرگ / شاد / زیبا
-
لبخند شادی / رضایت / سرگرمی
-
وقتی از راهرو رد می شدیم لبخند رد و بدل می کردیم.
-
او کودکی بسیار خندان و دوستانه است.
-
I couldn’t help smiling.
نتونستم جلوی لبخندم رو بگیرم
-
When he smiled at me I knew everything was OK.
با خودش لبخند زد.
-
لبخندی شاد زد.
-
synonyms - مترادف
-
grins
پوزخند می زند
-
beams
تیرها
-
twinkles
چشمک می زند
-
simpers
سیمپرها
-
smirks
متاثرانه لبخند می زند
-
smiles affectedly
لبخند گسترده ای می زند
-
smiles broadly
با عشوه لبخند می زند
-
smiles coquettishly
ابراز دوستی می کند
-
expresses friendliness
خنده دار لبخند می زند
-
smiles coyly
حساسیت ها را بیان می کند
-
expresses tendernes
سرگرم به نظر می رسد
-
looks amused
خوشحال به نظر می رسد
-
looks delighted
لطافت را بیان می کند
-
expresses tenderness
خودآگاه لبخند می زند
-
looks happy
از گوش به گوش پوزخند می زند
-
looks pleased
مثل گربه چشایر پوزخند می زند
-
smiles self-consciously
-
-
antonyms - متضاد
-
cries
گریه می کند
-
sobs
اخم می کند
-
sulks
غرغر می کند
-
weeps
گریمس
-
bawls
نفخ
-
frowns
اخم ها
-
grimaces
پایین می آورد
-
pouts
درخشنده ها
-
scowls
خیره کننده است
-
lowers
ابرها
-
glowers
ابروها را می بافد
-
glares
خنجر به نظر می رسد
-
clouds up
خشن به نظر می رسد
-
knits brows
پیشانی شما را می بافد
-
looks daggers
آهسته می سوزد
-
looks stern
ظاهری کثیف می دهد
-
knits your brow
چشم بد می دهد
-
-
-