word - لغت

socially || اجتماعی

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

/ˈsəʊʃəli/

UK :

/ˈsəʊʃəli/

US :

family - خانواده

sociologist
sociology
sociability
socialism
socialist
socialite
socialization
sociopath
sociable
unsociable
unsocial
socialistic
societal
sociological
sociopathic
socialize
socially
sociably
sociologically

google image

نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [socially] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • The reforms will bring benefits socially and politically.


    اصلاحات منافع اجتماعی و سیاسی به همراه خواهد داشت.

  • This type of behaviour is no longer socially acceptable.


    این نوع رفتار دیگر از نظر اجتماعی قابل قبول نیست.


  • خانواده ای که از نظر اجتماعی محروم است (= خانواده ای فقیر و از طبقه اجتماعی پایین)


  • ما در محل کار همدیگر را ملاقات می کنیم، اما هرگز به صورت اجتماعی.


  • در بریتانیا تقریباً 250 گونه مختلف زنبور وجود دارد که برخی از آنها به صورت اجتماعی در مستعمرات زندگی می کنند.

  • Carnivores are usually socially complex mammals.


    گوشتخواران معمولاً پستانداران پیچیده اجتماعی هستند.


  • من هرازگاهی در محل کار با او چت می کنم اما هرگز او را از نظر اجتماعی ندیده ام.

  • Socially she's a disaster - she's always offending someone or picking a fight.


    از نظر اجتماعی، او یک فاجعه است - او همیشه به کسی توهین می کند یا دعوا می کند.


  • از نظر اجتماعی، آنها یک شرکت عالی برای کار هستند - من هرگز در زندگی ام به این همه مهمانی نرفته ام.

  • Drinking and driving is no longer socially acceptable.


    نوشیدن الکل و رانندگی دیگر از نظر اجتماعی قابل قبول نیست.

  • Private education is often regarded as socially divisive.


    آموزش خصوصی اغلب از نظر اجتماعی تفرقه افکن تلقی می شود.

  • We first met socially and later worked together.


    ابتدا با هم آشنا شدیم و بعد با هم کار کردیم.

  • Certain behavior is socially unacceptable.


    رفتار خاصی از نظر اجتماعی غیرقابل قبول است.

synonyms - مترادف

  • culturally


    بطور فرهنگی

  • philosophically


    از نظر فلسفی


  • از نظر سیاسی

  • psychologically


    از نظر روانی

  • anthropologically


    از نظر انسان شناسی

  • ethically


    از نظر اخلاقی

  • eugenically


    از نظر اصلاح نژادی

  • humanly


    به صورت انسانی

antonyms - متضاد


  • شخصا

  • privately


    به صورت خصوصی

  • privily


    مخفیانه

  • exclusively


    منحصرا

  • specially


    مخصوصا

  • characteristically


    مشخصه

  • individually


    به طور جداگانه