word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
مکانی در دیوار که می توانید تجهیزات الکتریکی را به منبع برق متصل کنید
-
محل روی یک قطعه تجهیزات الکتریکی که دوشاخه یا لامپ را در آن قرار می دهید
-
قسمت توخالی یک ساختار که چیزی در آن قرار می گیرد
-
بخشی از یک قطعه تجهیزات به ویژه تجهیزات الکتریکی که قسمت دیگری در آن قرار می گیرد
-
قسمتی از بدن که قسمت دیگری در آن قرار می گیرد
-
قسمت توخالی یا منحنی که چیزی در آن قرار می گیرد
-
دهانش خشک و توخالی بود، یک حفره بود، دیگر چاهی نبود، انگار زبانی برای بوسیدن نداشت.
-
He stuck the candle upright in a socket then sat and gazed at the flame letting it mesmerize him into memory.
او شمع را به صورت عمودی در یک سوکت فرو کرد، سپس نشست و به شعله خیره شد و اجازه داد که او را مسحور خاطرات کند.
-
اما او به اندازه یک حدقه خالی خالی بود.
-
چشم ها در حفره های قرمز حل می شوند.
-
من همه درهای داخلی را نمیبندم و مطمئناً اکثر دوشاخهها را از پریز بیرون نمیکشم.
-
پاشنه دستانش را به چشمانش فشار داد تا حدی که کاسه ها درد گرفت.
example - مثال
-
یک پریز دیواری
-
شارژر باتری به هر پریز برق وصل می شود.
-
an aerial socket on the television
یک سوکت هوا روی تلویزیون
-
چشمانش در حدقه هایشان برآمده بود.
-
سگ نزدیک بود بازویم را از کاسه بیرون بکشد.
-
an electrical socket
یک پریز برق
-
یک سوکت چراغ
-
او فراموش کرده بود تلویزیون را به پریز برق وصل کند.
-
خوشبو کننده هوا به سوکت فندک خودرو متصل می شود.
-
a tooth/eye socket
یک دندان/حفره چشم
-
یک مفصل گوی و کاسه مانند مفصل ران
-
لامپ به راحتی در یک سوکت پیچ می شود.
-
به نحوی استخوان از کاسه آن بیرون کشیده شد.
synonyms - مترادف
-
سوراخ
-
hollow
توخالی
-
افتتاح
-
cavity
حفره
-
recess
فرورفتگی
-
محفظه - اتاق
-
جیب
-
pit
گودال
-
concavity
تقعر
-
pouch
کیسه
-
dent
دهانه
-
crater
شکاف
-
افسردگی
-
تورفتگی
-
indentation
دیافراگم
-
aperture
رنگ کردن
-
dint
ترک
-
حوضه
-
basin
قرارداد
-
indenture
گوشه
-
nook
خالی
-
void
خلأ
-
cleft
موقعیت مناسب، جایگاه
-
vacuity
بریدگی
-
niche
شیار
-
notch
کانال
-
groove
برش
-
تهویه
-
slit
-
-
vent
antonyms - متضاد
-
bulge
برآمدگی
-
camber
کمبر
-
convexity
تحدب
-
jut
پرت کردن
-
projection
طرح ریزی
-
protrusion
بسته
-
protuberance
کوه
-
closure
جامد
-
بد شانسی
-
ادامه
-
misfortune
تورم
-
continuation
توده
-
swelling
متورم شدن
-
lump
دست انداز
-
swell
رشد
-
bump
قوز
-
tumefaction
-
outgrowth
طوفان
-
hump
برافروختگی
-
tumefaction
تپه
-
tumescence
کفگیرک
-
intumescence
-
mound
-
carbuncle