word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
خیلی زیاد یا خیلی جدی
-
فوق العاده؛ خیلی زیاد
-
خیلی زیاد
-
Her brief elliptical poems, most written in the 1850s and 1860s, sorely discomfited some but greatly delighted others.
اشعار کوتاه و بیضوی او که بیشتر در دهه های 1850 و 1860 سروده شد، عده ای را به شدت ناراحت کرد، اما برخی دیگر را بسیار خوشحال کرد.
-
اما اگر فکر میکرد که میتواند واکنش او را از بین ببرد، سخت در اشتباه بود.
-
The ability to leverage private capital has also come to be increasingly expressed in defense of sorely needed downtown redevelopment activity.
توانایی استفاده از سرمایه خصوصی نیز به طور فزاینده ای در دفاع از فعالیت های توسعه مجدد مرکز شهر به شدت مورد نیاز است.
-
به نظر یکی از مجموعهای از رمانهای دختران جوان بود که اکنون به شدت قدیمی شده بود.
-
Two hours is ample time but walkers with interests in botany, geology or archaeology will be sorely tempted to linger.
دو ساعت زمان کافی است، اما پیادهروهایی که علاقهمند به گیاهشناسی، زمینشناسی یا باستانشناسی هستند، به شدت وسوسه میشوند که درنگ کنند.
-
زمان هایی بود که خلق و خوی من به شدت مورد آزمایش قرار می گرفت.
-
کاپیتان Diefrnbaker به شدت محاکمه شد.
example - مثال
-
من به شدت وسوسه شدم که شکایت کنم، اما نشد.
-
اگر به گردهمایی نیایید به شدت دلتنگ خواهید شد.
-
صبر آنها به شدت مورد آزمایش قرار گرفت زیرا تاخیر دیگری در سرویس برنامه ریزی شده اعلام شد.
-
من به شدت وسوسه شدم که دقیقاً نظرم را در مورد پیشنهاد او بگویم.
-
اینجا دلت برای همه تنگ خواهد شد و برای شما در شغل جدیدتان آرزوی موفقیت داریم.
-
او به شدت دلتنگ خواهد شد.
synonyms - مترادف
-
agonisinglyUK
عذاب آور انگلستان
-
agonizinglyUS
عذاب آور ایالات متحده
-
bitterly
به تلخی
-
dolefully
دلگیرانه
-
dolorously
غم انگیز
-
grievously
به شدت
-
سخت
-
به ندرت
-
inconsolably
بی تسلی
-
lugubriously
به طرز دلخراشی
-
mournfully
ماتم زده
-
painfully
دردناک
-
plaintively
به طور شاکی
-
regretfully
متاسفانه
-
resentfully
با رنجش
-
ruefully
با تاسف
-
sadly
با ناراحتی
-
sorrowfully
با زاری
-
unhappily
بدبختانه
-
wailfully
ناراحت کننده
-
woefully
ناامیدانه
-
wretchedly
متأسفانه
-
عبوس
-
distressingly
تاسف بار
-
despondently
طرز ناراحت، بدبختانه
-
regrettably
-
sullenly
-
dejectedly
-
forlornly
-
deplorably
-
miserably
antonyms - متضاد
-
blissfully
با سعادت
-
gladly
با خوشحالی
-
happily
به راحتی
-
joyfully
با کمال میل
-
joyously
خوش بینانه
-
cheerfully
چهچه
-
readily
از صمیم قلب
-
willingly
شناور
-
merrily
آرام
-
optimistically
همجنسگرا
-
chirpily
با وقار
-
gleefully
با نشاط
-
heartily
روشن
-
elatedly
با شادی
-
buoyantly
خوشایند
-
blithely
با شوخی
-
gayly
شادی آور
-
jauntily
هوادار
-
vivaciously
به طور ارجمند
-
brightly
با لبخند
-
jovially
بازیگوشانه
-
pleasantly
-
jocosely
-
gaily
-
airily
-
genially
-
cheerily
-
mirthfully
-
smilingly
-
playfully
-