word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
ابزار آشپزخانه با تیغه پهن پهن که برای پخش کردن، مخلوط کردن یا بلند کردن مواد نرم استفاده می شود.
-
a small instrument with a flat surface used by doctors to hold your tongue down so that they can examine your throat
ابزار کوچکی با سطح صاف که توسط پزشکان برای پایین نگه داشتن زبان شما استفاده می شود تا بتوانند گلوی شما را معاینه کنند.
-
a cooking utensil with a wide flat blade that is not sharp used especially for lifting food out of pans
ظروف پخت و پز با تیغه پهن و مسطح که تیز نیست و مخصوصاً برای بیرون آوردن غذا از تابه استفاده می شود
-
a small piece of wood used by a doctor to hold someone's tongue down in order to examine their mouth or throat
یک تکه چوب کوچک که توسط پزشک برای پایین نگه داشتن زبان دیگران به منظور معاینه دهان یا گلو استفاده می شود.
-
یک ظروف آشپزخانه با تیغه پهن و مسطح، مخصوصاً استفاده شده برای بلند کردن و پخش کردن غذاها
-
با استفاده از یک کاردک، شارلوت را به یک بشقاب بزرگ برای سرو منتقل کنید.
-
در حین پخت، کناره های آن را با کاردک تمیز کنید تا لبه ای عمیق و مستقیم ایجاد شود.
-
روغن را اضافه کنید و گوشت خوک را سرخ کنید و با کفگیر هم بزنید تا به قطعات کوچک تقسیم شود.
-
با یک کاردک فلزی یا پوسته چوبی، پیتزا را از روی سنگ روی سینی سرو بریزید.
-
از یک کاردک لاستیکی استفاده کنید تا خمیر را به طور یکنواخت در تابه پخش کنید.
-
Carefully spoon the remaining batter over the filling using the rubber spatula to smooth the batter.
با قاشق باقیمانده خمیر را روی مواد پر کنید و با استفاده از کاردک لاستیکی خمیر را صاف کنید.
-
Wooden and plastic spoons spatulas empty plastic tubs measuring scoops a cat bell inside a taped-up plastic bottle.
قاشق های چوبی و پلاستیکی، کاردک، وان های پلاستیکی خالی، پیمانه های اندازه گیری، زنگ گربه در داخل یک بطری پلاستیکی چسبانده شده.