word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
برای اینکه یک سری چیزها اتفاق بیفتند یا شروع به وجود کنند
-
اگر ماهی یا قورباغه تخمریزی کند، همزمان در مقادیر زیاد تخم تولید می کند
-
تخم های یک ماهی یا قورباغه در یک توده نرم کنار هم گذاشته شده است
-
تخم های ماهی، قورباغه و غیره
-
حیوان یا کودک جوان
-
باعث شود چیزی جدید یا چیزهای جدید زیادی رشد کند یا ناگهان شروع شود
-
برای تولید تخم
-
تخم های ماهی
-
(به ویژه ماهی) برای تخم گذاری
-
The Mac creators are emblematic of a new kind of artist spawned by the protean nature of the computer.
سازندگان مک نمادی از نوع جدیدی از هنرمند هستند که توسط ماهیت پروتئینی رایانه ایجاد شده است.
-
رایانهها از طریق فناوریهای اطلاعاتی که تولید کردهاند، سرعت پیشرفت را افزایش میدهند.
-
The shortages naturally spawned corruption as officials themselves impoverished exchanged favors for bribes.
کمبودها طبیعتاً باعث ایجاد فساد شد زیرا مقامات که خود فقیر بودند، لطف خود را با رشوه رد و بدل کردند.
-
There is no mechanism whereby clouds of particular shapes can spawn daughter clouds resembling themselves.
هیچ مکانیزمی وجود ندارد که به موجب آن ابرهایی با اشکال خاص بتوانند ابرهای دختری شبیه خودشان را ایجاد کنند.
-
من تصور بدبینانه ای دارم که همه احیای دینی از زمان نابرابری شدید اقتصادی سرچشمه می گیرند.
-
همچنین سرنوشت بزرگترین دوره تخمریزی ماهی قزل آلا در جهان را در بر میگیرد.
-
هنگامی که دیسکس تخم ریزی می کند، تخم ها در 60 ساعت از تخم بیرون می آیند.
example - مثال
-
آلبوم گروه مجموعه ای از تک آهنگ های موفق را ایجاد کرد.
-
او طوری به من نگاه کرد که انگار یک تخم شیطان هستم زیرا سیگار می کشیدم.
-
آزادی اقتصادی جدید صدها کسب و کار کوچک جدید ایجاد کرده است.
-
مرگ او باعث تولید فیلم ها و کتاب های بی شماری شد.
-
The frogs haven't spawned yet.
قورباغه ها هنوز تخم ریزی نکرده اند.
-
ماهی قزل آلا برای تخم ریزی از رودخانه ها و نهرها شنا می کند.
-
شکل. وام های سخاوتمندانه صدها کسب و کار کوچک را ایجاد کرده است (= باعث راه اندازی آنها شده است).
-
مقررات زدایی همچنین باعث ایجاد سه اپراتور تلفن همراه و پنج ارائه دهنده اینترنت شده است.
synonyms - مترادف
-
breed
نژاد
-
reproduce
تکثیر
-
procreate
تولید مثل کنند
-
propagate
رواج دادن
-
تولید می کنند
-
beget
به وجود آوردن
-
sire
آقا
-
تولید کردن
-
پدر
-
مادر
-
hatch
دریچه
-
progenerate
زاینده
-
conceive
حامله شدن
-
خرس
-
والدین
-
germinate
جوانه زدن
-
produce offspring
تولید نسل
-
خرس جوان
-
پدر باشد
-
به دنیا آوردن
-
به دنیا بیاورد
-
have children
بچه داشتن
-
جوان تولید کند
-
زایمان کند
-
جان دادن به
-
به زندگی برگرداندن
-
multiply
تکثیر کردن
-
engender
ایجاد کند
-
proliferate
تکثیر شود
-
impregnate
اشباع کردن
-
fecundate
باروری
antonyms - متضاد
-
از بین رفتن
-
کشتن
-
متوقف کردن
-
جلوگیری کردن
-
halt
مکث
-
hinder
مانع شود
-
ruin
خراب کردن
-
discourage
دلسرد کردن
-
curb
محدود کردن
-
شکست
-
avert
جلوگیری کند
-
تمام کردن
-
inhibit
مهار کند
-
restrain
مهار کردن
-
از دست دادن
-
نزول کردن
-
نتیجه
-
اجتناب کردن
-
suppress
سرکوب کردن
-
obstruct
مانع
-
neglect
بی توجهی
-
پایان
-
رد کردن
-
دستگیری
-
impede
مسدود کردن
-
ممنوع کرده است
-
prohibit
منصرف کردن
-
dissuade
مقابله کند
-
counteract
بازداشتن
-
deter
Warning: Undefined array key 29 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589
-
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589