word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فاعل فاعل از جوانه
-
to produce leaves, hair or other new developing parts, or (of leaves, hair and other developing parts) to begin to grow
برای تولید برگ، مو یا سایر قسمت های در حال رشد جدید، یا (از برگ ها، مو و سایر قسمت های در حال رشد) شروع به رشد کردن
-
اگر تعداد زیادی از چیزها جوانه بزنند (بالا)، ناگهان ظاهر می شوند یا شروع به وجود می کنند
example - مثال
-
حدود سه روز طول می کشد تا بذرها جوانه بزنند.
-
موهای شما بلند شده است - به نظر می رسد که در حال جوانه زدن شاخ هستید!
-
کارخانه های جدید در همه جا جوانه زده اند.
synonyms - مترادف
-
توسعه
-
germination
جوانه زنی
-
رشد
-
incubation
دوره نهفتگی یا کمون
-
propagation
انتشار
-
maturation
بلوغ
-
در حال رشد
-
تیراندازی کردن
-
springing up
در حال ظهور
-
blooming
شکوفه دادن
-
flourishing
شکوفا شدن
-
thriving
پر رونق
-
vegetation
زندگی گیاهی
-
burgeoning
جوانه زدن
-
pullulation
کشش
-
سیر تکاملی
-
maturing
بالغ شدن
-
ripening
رسیدن. کامل شدن
-
پیش رفتن
-
fruition
ثروتمند شدن
-
mellowing
ملایم