word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
if something such as an engine or a fire sputters, it makes short soft uneven noises like very small explosions
اگر چیزی مانند موتور یا آتش پخش شود، صداهای کوتاه نرم و ناهموار مانند انفجارهای بسیار کوچک ایجاد می کند.
-
به سرعت با عبارات گیج کننده کوتاه صحبت کنید، به خصوص به این دلیل که عصبانی یا شوکه هستید
-
برای ایجاد چندین صدای انفجاری سریع
-
گفتن چیزی در یک سری صداهای انفجاری سریع، به خصوص زمانی که شوکه یا عصبانی هستید
-
اگر فعالیتی پاشیده شود، ضعیف ادامه می یابد و باعث نمی شود مردم نسبت به آن احساس اطمینان کنند
-
صدای انفجار سریع
-
برای ایجاد صداهای انفجاری مکرر
-
کندوپاش کردن نیز به معنای صحبت کردن به گونه ای است که واضح نیست، به ویژه. چون عصبانی هستی
-
The country's transition to democracy continues to sputter along.
روند گذار کشور به دموکراسی همچنان ادامه دارد.
-
Since then political parties have proliferated, but the transition to full democracy has sputtered along.
از آن زمان، احزاب سیاسی تکثیر شده اند، اما گذار به دموکراسی کامل با پراکندگی همراه شده است.
-
موتور پاشید و مرد.
-
نوازنده طبل از حال رفت، باسون نواز باسونش را رها کرد، ترومبونیست پاشید و ترش کرد.
-
بیماران یک مسیر سراشیبی کندوپاش و از دست دادن حرکت اجتناب ناپذیر را تجربه می کنند.
-
از هرج و مرج جلوگیری شده بود، هر چند اعتصابات در خدمات عمومی پراکنده شد.
-
سولانو گفت که حتما اشتباهی وجود دارد.
-
موتور با یک پف مخرب اگزوز دیزل جان گرفت.
-
او از راهرو بالا و پایین میپرید و میگفت آن مرد باید پشت میلهها باشد.
-
In both instances the sputtering war in the world outside becomes something more personal within the artificial community of these isolated characters.
در هر دو مورد، جنگ پراکنده در دنیای بیرون به چیزی شخصی تر در جامعه مصنوعی این شخصیت های منزوی تبدیل می شود.
example - مثال
-
ناگهان ماشین پاشید و ایستاد.
-
sputtering fireworks
پراکندگی آتش بازی
-
‘W-What?’ sputtered Anna.
آنا گفت: «و-چی؟»
-
ماشین یکی دوبار پاشید و بعد ایستاد.
-
شاهدان گزارش دادند که قبل از سقوط هواپیما صدای موتورها را شنیده بودند.
-
این نیویورک است! پرتوی خشمگین را پرتاب می کند.
-
او شنید که دبی توهینی شوکه کرده بود.
-
Russia's presidential campaign sputtered to an uneasy close on Monday.
مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری روسیه روز دوشنبه با مشکل به پایان رسید.
-
هزینه های بهداشتی در حال افزایش است در حالی که اقتصاد در حال پراکندگی است.
-
موتور روشن نمی شد - یک یا دو پاپش می داد اما تمام.
-
اتاق مملو از صدای خش خش و صدای ماشین های پزشکی است.
-
موتور هواپیما شروع به پاشیدن کرد.
-
پاش پاشید و در جواب دستانش را تکان داد.
synonyms - مترادف
-
sizzle
صدای هیس کردن
-
crackle
ترق
-
ترکیدن
-
hiss
هیس
-
fizz
گاز گرفتن
-
ترک
-
spit
تف انداختن
-
frizzle
موخوره
-
sibilate
شبیه سازی
-
whiz
ویز
-
whizz
وزوز
-
buzz
سوئیچ کردن
-
swish
آرزو
-
whish
کرپیت کردن
-
fizzle
ضربه محکم و ناگهانی
-
crepitate
نجوا
-
صدای سوزش
-
ضعیف کردن
-
sizz
کروچیدن
-
decrepitate
درخشش
-
crunch
صدا
-
sparkle
چین خوردگی
-
زنگ تفريح
-
crinkle
خرد کردن
-
خس خس سینه
-
scrunch
غر زدن
-
wheeze
زمزمه
-
whirr
سوت زدن
-
hum
-
whistle
-
whir