word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
a chemical that helps something such as a food to stay in the same state for example to prevent it from separating into different liquids
یک ماده شیمیایی که به چیزی مانند غذا کمک می کند تا در همان حالت باقی بماند، مثلاً از جدا شدن آن به مایعات مختلف جلوگیری کند.
-
قطعه ای از تجهیزات که به ثابت نگه داشتن چیزی مانند هواپیما یا کشتی کمک می کند
-
one of a pair of small wheels that are fastened to the back wheel of a child’s bicycle to prevent it from falling over
یکی از جفت چرخ های کوچکی که به چرخ عقب دوچرخه کودک بسته می شود تا از سقوط آن جلوگیری کند.
-
one of the ways in which a government tries to prevent large movements in the level of employment incomes prices and production for example by controlling interest rates income tax and government spending
یکی از راه هایی که دولت سعی می کند از تحرکات بزرگ در سطح اشتغال، درآمد، قیمت و تولید جلوگیری کند، مثلاً با کنترل نرخ بهره، مالیات بر درآمد و مخارج دولت.
-
روشی که برای محدود کردن تغییرات ناگهانی قیمت ها یا محدود کردن سطح تولید استفاده می شود
-
ماده شیمیایی که به چیزی اضافه می شود تا به همان حالت باقی بماند
-
وسیله ای که به هواپیما، کشتی یا وسیله نقلیه کمک می کند تا تعادل خود را حفظ کند
-
small wheels attached to each side of the back wheel of a bicycle to prevent it falling over when a child is learning to ride it
چرخ های کوچکی که به هر طرف چرخ عقب دوچرخه وصل شده اند تا از سقوط آن در زمانی که کودک در حال یادگیری دوچرخه سواری است جلوگیری کند.
-
چیزی که به پایدار ماندن اقتصاد، بازار و غیره کمک می کند تا به طور غیر منتظره تغییر نکند
-
something such as a chemical that is added to a substance to prevent it from changing or separating into different parts
چیزی مانند یک ماده شیمیایی که به ماده ای اضافه می شود تا از تغییر یا جدا شدن آن به قسمت های مختلف جلوگیری کند
-
The complete normal and emergency stabilizer trim systems operated normally when functionally checked on the aircraft after the accident.
سیستمهای تریم تثبیتکننده کامل عادی و اضطراری زمانی که پس از حادثه در هواپیما بررسی میشوند، به طور عادی عمل میکنند.
-
Examination of the aircraft revealed the horizontal stabilizer was in the full travel nose-down position and beyond the micro switch stop.
بررسی هواپیما نشان داد که تثبیت کننده افقی در موقعیت کامل حرکت دماغه به پایین و فراتر از توقف میکرو سوئیچ قرار دارد.
example - مثال
-
او اکنون می تواند بدون تثبیت کننده دوچرخه سواری کند.
-
I had just progressed from a tiny red tricycle to riding a huge yellow proper bicycle with stabilizers.
من به تازگی از یک سه چرخه قرمز کوچک به سوار شدن بر یک دوچرخه بزرگ زرد رنگ با تثبیت کننده ها پیشرفت کرده بودم.
-
رفتار بازار تثبیت کننده خودکار اقتصاد است.
-
گاهی اوقات سرب به عنوان تثبیت کننده ارزان قیمت به PVC اضافه می شود.
synonyms - مترادف
-
ballast
بالاست
-
تعادل
-
counterbalance
وزنه تعادل
-
counterweight
کیسه شن
-
equilibrium
ثبات
-
sandbag
وزن
-
بند شلوار
-
براکت
-
brace
فله
-
bracket
وزن ساختن
-
bulk
حمایت کردن
-
makeweight
مخالفت
-
پیشخوان
-
counterpoise
انحراف
-
اعتدال
-
offset
نیروی متقابل
-
equipoise
مقابله با
-
counterforce
اصلاحی
-
counteraction
خنثی کننده
-
corrective
لغو کننده
-
neutralizer
پاداش
-
canceler
ضد چک
-
canceller
جبران خسارت
-
recompense
stabiliserUK
-
countercheck
اکولایزرUK
-
compensation
اکولایزر آمریکا
-
stabiliserUK
Warning: Undefined array key 26 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
equaliserUK
Warning: Undefined array key 27 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
equalizerUS
Warning: Undefined array key 28 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
antonyms - متضاد
-
instability
بی ثباتی