word - لغت

stabs || چاقو می زند

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

stæb

UK :

stæb

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stabs] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • She was stabbed several times in the chest.


    چند ضربه چاقو به سینه اش خورد.

  • He was jailed for 15 years for stabbing his wife to death.


    او به دلیل ضربات چاقو به همسرش به 15 سال زندان محکوم شد.

  • As she spoke she stabbed the air with her finger.


    همانطور که او صحبت می کرد با انگشتش هوا را می زد.

  • He stabbed at the meat with his fork.


    با چنگالش به گوشت ضربه زد.

  • He was admitted to hospital with stab wounds.


    او با ضربات چاقو در بیمارستان بستری شد.

  • She felt a stab of envy when she saw all the expensive presents Zoe had been given for Christmas.


    وقتی تمام هدایای گرانقیمتی که به زوئی برای کریسمس داده شده بود را دید، حسادتش به او وارد شد.

  • Her criticism of the company's plans was a stab at the chairman himself.


    انتقاد او از برنامه های شرکت، ضربه خنجری به خود رئیس هیئت مدیره بود.

  • He was stabbed with a fork.


    او را با چنگال زدند.

  • He’s recovering from stab wounds.


    او در حال بهبودی از جراحات چاقو است.

  • Cheri felt a sudden stab of guilt.


    چری ناگهان احساس گناه کرد.

  • I wouldn’t even take a stab at estimating its cost.


    من حتی در تخمین هزینه آن خنجر نمی زنم.

synonyms - مترادف

  • throes


    درد

  • spasms


    اسپاسم

  • convulsions


    تشنج

  • fit


    مناسب

  • pangs


    پیچک ها

  • twinges


    نیش زدن


  • نیش می زند

  • pricks


    گرفتگی عضلات

  • aches


    ضربان

  • stings


    بخیه ها

  • cramps


    گزگز

  • throbs


    شلیک می کند

  • stitches


    هوشمندی ها

  • tingles


    هوشمندسازی ها

  • shoots


    درد و ناراحتی

  • smarts


    کرک

  • soreness


    صدمه می زند

  • smartings


    انقباضات

  • discomfort


    عذاب

  • cricks


    ترفندها

  • hurts


    خارهای

  • achings


    آچارها

  • prickings


    تحریک

  • twitches


    بیماری ها

  • agony


  • tweaks


  • prickles


  • wrenches


  • irritation


  • stingings


  • maladies


antonyms - متضاد

  • idleness


    بیکاری، تنبلی