word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
ساعتی که برای اندازهگیری زمان دقیق انجام کاری، بهویژه برای پایان دادن به مسابقه استفاده میشود
-
a watch that can be started and stopped in order to measure the exact time of an event especially a sports event
ساعتی که می توان آن را شروع و متوقف کرد تا زمان دقیق یک رویداد، به ویژه یک رویداد ورزشی اندازه گیری شود
-
ساعتی که می توانید آن را شروع و متوقف کنید تا دقیقاً چقدر زمان گذشته است
-
اما چند ثانیه پس از اینکه کریستوفر از روی صندلی خود سر خورد، برادی روی یک کرونومتر کلیک کرد.
-
در این مورد، تنظیم نقطه ویرایش روی نوار منبع بهتر است توسط کرونومتر انجام شود.
-
آیا او آن را از طریق مطالعات کرونومتر خود به صورت علمی ثابت نکرده بود؟
-
در سال 1883، تیلور دستیار Emlin Hare Miller را استخدام کرد تا در مطالعات کرنومتر او کمک کند.
-
همانطور که کرونومتر خود را در خط شروع کلیک کردم، باران شروع به باریدن کرد.
-
Perhaps the most invaluable feature is the unique cable control that allows you to activate the stopwatch from a tailored finger grip.
شاید ارزشمندترین ویژگی، کنترل کابلی منحصربهفرد باشد که به شما امکان میدهد کرونومتر را از یک دستگیره انگشت سفارشی فعال کنید.
-
پاسخ یک سازمان سلسله مراتبی بود که توسط جدول زمانی، کتاب قوانین و کرونومتر اداره می شد.
-
در نهایت زمان باید توسط کرونومتر داور مسابقه تعیین می شد.
example - مثال
synonyms - مترادف
-
ساعت
-
timepiece
کرنومتر
-
chronometer
تایمر
-
timer
زمان نگهدار
-
timekeeper
کرنوگراف
-
chronograph
ساعت شنی
-
hourglass
ساعت آفتابی
-
sundial
تماشا کردن
-
تیک تیک
-
ticker
وقایع نگار
-
chroniker
نشانگر زمان
-
timemarker
شلغم
-
turnip
ساعت دیجیتال
-
ساعت زنگدار
-
alarm clock
بیگ بن
-
Big Ben
ساعت مچی
-
wristwatch
شماره گیری کنید
-
horologe
تقویم
-
dial
گنمون
-
calendar
کرونوسکوپ
-
gnomon
clepsydra
-
chronoscope
هم زمان
-
clepsydra
تکرار کننده
-
isochronon
ساعت کوچک
-
repeater
وقت نگهدار
-
ساعت جیبی
-
time-keeper
ساعت فوب
-
ساعت آنالوگ
-
fob watch
مترونوم
-
analog watch
-
metronome