word - لغت

stopwatch || کرونومتر

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈstɒpwɒtʃ/

UK :

/ˈstɑːpwɑːtʃ/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [stopwatch] در گوگل

description - توضیح


  • ساعتی که برای اندازه‌گیری زمان دقیق انجام کاری، به‌ویژه برای پایان دادن به مسابقه استفاده می‌شود


  • ساعتی که می توان آن را شروع و متوقف کرد تا زمان دقیق یک رویداد، به ویژه یک رویداد ورزشی اندازه گیری شود


  • ساعتی که می توانید آن را شروع و متوقف کنید تا دقیقاً چقدر زمان گذشته است

  • But seconds after Christopher slid from his chair Brady clicked a stopwatch.


    اما چند ثانیه پس از اینکه کریستوفر از روی صندلی خود سر خورد، برادی روی یک کرونومتر کلیک کرد.

  • In this case the setting of the edit-point on the source-tape is best done by stopwatch.


    در این مورد، تنظیم نقطه ویرایش روی نوار منبع بهتر است توسط کرونومتر انجام شود.

  • Had he not established it scientifically, through his stopwatch studies?


    آیا او آن را از طریق مطالعات کرونومتر خود به صورت علمی ثابت نکرده بود؟

  • In 1883, Taylor had taken on an assistant Emlin Hare Miller, to help with his stopwatch studies.


    در سال 1883، تیلور دستیار Emlin Hare Miller را استخدام کرد تا در مطالعات کرنومتر او کمک کند.

  • As I clicked my stopwatch at the start line it began to rain.


    همانطور که کرونومتر خود را در خط شروع کلیک کردم، باران شروع به باریدن کرد.

  • Perhaps the most invaluable feature is the unique cable control that allows you to activate the stopwatch from a tailored finger grip.


    شاید ارزشمندترین ویژگی، کنترل کابلی منحصربه‌فرد باشد که به شما امکان می‌دهد کرونومتر را از یک دستگیره انگشت سفارشی فعال کنید.

  • The answer was a hierarchical organization run by the timetable, the rule book and the stopwatch.


    پاسخ یک سازمان سلسله مراتبی بود که توسط جدول زمانی، کتاب قوانین و کرونومتر اداره می شد.

  • Eventually the time had to be decided by the stopwatch of an arena judge.


    در نهایت زمان باید توسط کرونومتر داور مسابقه تعیین می شد.

example - مثال

synonyms - مترادف


  • ساعت

  • timepiece


    کرنومتر

  • chronometer


    تایمر

  • timer


    زمان نگهدار

  • timekeeper


    کرنوگراف

  • chronograph


    ساعت شنی

  • hourglass


    ساعت آفتابی

  • sundial


    تماشا کردن


  • تیک تیک

  • ticker


    وقایع نگار

  • chroniker


    نشانگر زمان

  • timemarker


    شلغم

  • turnip


    ساعت دیجیتال


  • ساعت زنگدار

  • alarm clock


    بیگ بن

  • Big Ben


    ساعت مچی

  • wristwatch


    شماره گیری کنید

  • horologe


    تقویم

  • dial


    گنمون

  • calendar


    کرونوسکوپ

  • gnomon


    clepsydra

  • chronoscope


    هم زمان

  • clepsydra


    تکرار کننده

  • isochronon


    ساعت کوچک

  • repeater


    وقت نگهدار


  • ساعت جیبی

  • time-keeper


    ساعت فوب


  • ساعت آنالوگ

  • fob watch


    مترونوم

  • analog watch


  • metronome


antonyms - متضاد