word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
اقدام خطرناکی که برای سرگرم کردن مردم به خصوص در یک فیلم انجام می شود
-
something that is done to attract people’s attention especially in advertising or politics
کاری که برای جلب توجه مردم به ویژه در تبلیغات یا سیاست انجام می شود
-
برای جلوگیری از رشد چیزی یا شخصی به اندازه کامل یا رشد مناسب
-
کاری که برای جلب توجه مردم به یک محصول یا شرکت انجام می شود
-
an exciting action usually in a film that is dangerous or appears dangerous and usually needs to be done by someone skilled
یک اقدام هیجان انگیز، معمولاً در یک فیلم، که خطرناک است یا خطرناک به نظر می رسد و معمولاً باید توسط یک فرد ماهر انجام شود.
-
کاری که برای جلب توجه شخص یا افراد مسئول انجام می شود
-
برای جلوگیری از رشد یا توسعه چیزی از رسیدن به حد خود
-
an exciting and often dangerous act usually performed for use in a movie by someone specially trained
یک عمل مهیج و اغلب خطرناک که معمولاً برای استفاده در فیلم توسط فردی آموزش دیده خاص انجام می شود
-
کاری که عمدتا برای جلب توجه انجام می شود
-
کند کردن یا جلوگیری از رشد یا توسعه کسی یا چیزی
-
لاکیر اولین خلبانی بود که برای فیلم های سینمایی بدلکاری هوایی انجام داد.
-
در همان سال، یک تراژدی جزئی در جریان یک شیرین کاری قبل از بازی رخ داد.
-
یک شیرین کاری مسخره برای جاروهای فوریه؟
-
او همچنین ارزش شیرین کاری های قانونی مسخره را می دانست.
-
She was more concerned by the attitude of the authorities on both sides of the river who wanted no more stunts.
او بیشتر نگران نگرش مقامات دو طرف رودخانه بود که دیگر هیچ بدلکاری نمی خواستند.
-
تصور می شود که اعتصاب غذا فقط یک شیرین کاری سیاسی دیگر باشد.
-
اما مور آزادانه اعتراف می کند که شکمش برای بدلکاری نیست.
-
The stunt took two years to perfect and the team used a series of remote cameras to film every breath-taking second.
این شیرین کاری دو سال طول کشید تا کامل شود و تیم از یک سری دوربین از راه دور برای فیلمبرداری از هر ثانیه نفس گیر استفاده کرد.
-
این شیرین کاری در محوطه خانه Longleat، خانه مارکیز از باث، اجرا شد.
example - مثال
-
او تمام بدلکاری های خودش را انجام می داد.
-
یک خلبان بدلکاری
-
یک تیم پرنده بدلکاری
-
آنها به عنوان یک شیرین کاری تبلیغاتی از پل لندن پریدند.
-
از شیرین کاری های کودکانه اش به اندازه کافی خسته شده ام.
-
دیگر هرگز چنین شیرین کاری را انجام نده!
-
بدلکاری کوچک امشب چه فایده ای داشت؟
-
این یک فیلم اکشن معمولی با تعداد زیادی شیرینی دیدنی است.
-
Tom Cruise has performed his own stunts for Mission Impossible 2, defying warnings from professionals.
تام کروز شیرین کاری های خود را برای ماموریت غیرممکن 2 انجام داده است و هشدارهای حرفه ای ها را نادیده می گیرد.
-
an advertising stunt
یک شیرین کاری تبلیغاتی
-
ازدواج آنها فقط یک ترفند تبلیغاتی ارزان بود.
-
خشکسالی (رشد) محصول غلات امسال را متوقف کرده است.
-
این فقط یک شیرین کاری تبلیغاتی نبود.
-
خشکسالی محصول ذرت امسال را کاهش داده است.
-
او شکایت رقیب خود را به عنوان یک ترفند تبلیغاتی رد کرد.
-
a political/election stunt
یک شیرین کاری سیاسی/انتخاباتی
synonyms - مترادف
-
exploit
بهره برداری
-
feat
شاهکار
-
فوت و فن
-
deed
سند - سند قانونی
-
antic
ضد و نقیض
-
caper
کپر
-
عمل کنید
-
عدد
-
acrobatic
آکروباتیک
-
عمل
-
coup
کودتا
-
maneuverUS
مانور ایالات متحده
-
manoeuvreUK
مانور انگلستان
-
ریسک
-
شرکت، پروژه
-
undertaking
تعهد
-
امر
-
حرکت
-
ماجرا
-
کارایی
-
پویش
-
escapade
فرار کردن
-
تلاش
-
چیز
-
quest
جستجو
-
romp
جست و خیز کردن
-
crusade
جنگ صلیبی
-
فعالیت
-
تجربه
-
doing
در حال انجام
-
fling
پرت کردن
antonyms - متضاد
-
شکست
-
باقی مانده
-
inaction
بی عملی
-
inactivity
عدم فعالیت
-
repose
آرام گرفتن
-
inertia
اینرسی
-
idleness
بیکاری، تنبلی
-
stoppage
توقف
-
cessation
عدم موفقیت
-
nonachievement
از دست دادن
-
forfeit
منفعل بودن
-
passiveness
ضرر - زیان
-
انفعال
-
بی توجهی
-
passivity
تسلیم شدن
-
neglect
دروغ
-
surrender
-