word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فاعل فاعل ازتعلیق کند
-
برای جلوگیری از فعال بودن چیزی، به طور موقت یا دائم
-
If someone is suspended from work school etc. they are temporarily not allowed to work go to school or take part in an activity because of having done something wrong
اگر شخصی از کار، تحصیل و غیره تعلیق شود، به دلیل انجام کار اشتباهی موقتاً اجازه کار، رفتن به مدرسه یا شرکت در فعالیتی را ندارد.
-
آویزان کردن
-
If small pieces of solid material are suspended in a gas or a liquid they hang or float in the gas or liquid
اگر قطعات کوچکی از مواد جامد در یک گاز یا مایع معلق باشند، در گاز یا مایع معلق یا شناور می شوند.
example - مثال
-
به دلیل بدی آب و هوا، خدمات کشتی به مدت یک روز متوقف شده است.
-
رئیس جمهور این کشور قانون اساسی را به حالت تعلیق درآورده و قدرت کامل را به دست گرفته است.
-
When you go to the theatre you have to be willing to suspend disbelief (= to act as if you believe that what you are seeing is real or true although you know that it is not).
هنگامی که به تئاتر می روید، باید تمایل داشته باشید که کفر را به حالت تعلیق درآورید (= طوری رفتار کنید که گویی معتقدید آنچه می بینید واقعی یا واقعی است، اگرچه می دانید که چنین نیست).
-
من قضاوت (= نظر ندادن) را در مورد کتابی که می خوانم معلق می کنم تا آن را تمام کنم.
-
Mr Young was given a six-month jail sentence suspended for two years (= if he commits another crime within two years he will have to go to prison for six months for his original crime).
آقای یانگ به شش ماه حبس محکوم شد و به مدت دو سال تعلیق شد (= اگر در عرض دو سال جرم دیگری مرتکب شود، باید برای جرم اصلی خود به مدت شش ماه به زندان برود).
-
او به دلیل دعوا از مدرسه اخراج شد.
-
او پس از مشاجره با داور چهار بازی محروم شد.
-
سازندگان روی سکوهای چوبی کار می کردند که با طناب از سقف ساختمان آویزان شده بود.
-
دراز کشیدن روی تخت بیمارستان در حالی که پاهایم در هوا معلق مانده بود بسیار ناراحت کننده بود.
-
دارو در محلول نمکی معلق می شود.
-
ابری از دود در هوا معلق بود.
synonyms - مترادف
-
hanging
حلق آویز کردن
-
dangling
آویزان
-
slinging
زنجیر زدن
-
swinging
تاب خوردن
-
draping
پرده زدن
-
stringing
رشته
-
appending
الحاقی
-
overhanging
تکان دادن
-
waving
بسته به
-
قطع کردن
-
hanging up
وصل کردن
-
hooking up
قرار دادن
-
putting up
به دار آویختن
-
hanging down
رشته کردن
-
stringing up
پاتوق کردن
-
hanging out
افتادگی
-
drooping
فستون سازی
-
festooning
بالا بردن
-
raising
تثبیت
-
fixing
چسبیده شدن
-
sticking up
میخکوب کردن
-
pegging up
سنجاق کردن
-
pegging out
انداختن
-
pinning up
تکیه دادن
-
dropping
اجازه سقوط
-
leaning
آزاد قرار دادن
-
letting fall
Warning: Undefined array key 26 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
placing loosely
Warning: Undefined array key 27 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
antonyms - متضاد
-
using
استفاده كردن
-
exercising
ورزش کردن
-
exerting
تلاش کردن
-
practicingUS
در حال تمرین ایالات متحده
-
practisingUK
تمرین انگلستان
-
implementing
اجرا کردن
-
طراحی روی
-
وارد بازی کردن
-
به بار آوردن
-
playing on
در حال بازی کردن
-
عملی کردن
-
استفاده کردن
-
سر کار گذاشتن
-
capitalizing on
سرمایه گذاری در
-
effecting
موثر است
-
بهترین استفاده را از
-
managing
مدیریت
-
regulating
تنظیم کننده
-
sourcing
یافتن منابع
-
tapping
ضربه زدن
-
putting forth
مطرح کردن
-
به اجرا درآوردن
-
در حال حرکت