word - لغت

swathe || تاب دادن

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/sweɪð/

UK :

/sweɪð/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [swathe] در گوگل

description - توضیح


  • یک منطقه نازک طولانی از چیزی، به ویژه زمین

  • a long thin area of grass or plants that has been cut down


    یک منطقه نازک طولانی از چمن یا گیاهان که قطع شده است


  • پیچیدن یا پوشاندن چیزی در چیزی


  • یک نوار طولانی یا مساحت بزرگ به ویژه زمین


  • بخش بزرگی از چیزی که شامل چندین چیز مختلف است

  • a long strip of cloth


    یک نوار پارچه بلند


  • برای پیچیدن یا پوشاندن با پارچه

  • This time the front door was open and a swathe of sunlight lay across the red-tiled floor.


    این بار در ورودی باز بود و تابشی از نور خورشید روی کف کاشی‌کاری‌شده قرمز قرار داشت.

  • Only the water itself its wildly fluctuating level carving a swathe of devastation along the shore betrays the deception.


    فقط خود آب، سطح نوسان وحشیانه‌اش که نواری از ویرانی را در امتداد ساحل حک می‌کند، فریب را نشان می‌دهد.

  • They cut a swathe through the massed black-clad warriors, and then turning swiftly trampled back over their disorganized ranks.


    آنها از میان جنگجویان سیاه پوش انبوه شکستند و سپس به سرعت چرخیدند و از صفوف بهم ریخته خود عقب نشینی کردند.

  • It was like a smile it was like a little Eden of thoughtful pleasure: a swathe of allotments.


    مثل یک لبخند بود، مثل یک عدن کوچک از لذت متفکرانه بود: مجموعه ای از سهم ها.

  • a swathe of beige cloth


    یک تکه پارچه بژ

  • Great swathes of the world don't even have electricity or roads, let alone an information superhighway.


    بخش‌های بزرگ جهان حتی برق یا جاده ندارند، چه رسد به یک بزرگراه اطلاعاتی.

  • The fire had destroyed huge swathes of land.


    این آتش سوزی زمین های وسیعی را از بین برده بود.

  • She would start nearest to the door and work her way along the jostling, glistening, pouring swathes of colours.


    او از نزدیک‌ترین نقطه به در شروع می‌کرد و مسیر خود را در امتداد تکه‌های رنگ‌های پرتلاطم، درخشان و می‌ریخت.

  • This effectively excludes vast swathes of the planet's population.


    این به طور موثر بخش های وسیعی از جمعیت سیاره را حذف می کند.

example - مثال

  • The combine had cut a swathe around the edge of the field.


    کمباین دور لبه میدان را بریده بود.

  • Development has affected vast swathes of our countryside.


    توسعه مناطق وسیعی از روستاهای ما را تحت تأثیر قرار داده است.

  • The mountains rose above a swathe of thick cloud.


    کوه ها بر فراز ابری غلیظ برخاستند.

  • The front door was open and a swathe of sunlight lay across the floor.


    در ورودی باز بود و نور خورشید روی زمین قرار داشت.

  • Building the tunnel would involve cutting a great swathe through the forest.


    ساخت تونل مستلزم بریدن بخش بزرگی از جنگل است.

  • The war had cut a swathe of destruction across northern France.


    جنگ، بخش‌هایی از ویرانی را در سراسر شمال فرانسه بریده بود.

  • The Great Plains of the US cover a vast swathe of land.


    دشت های بزرگ ایالات متحده بخش وسیعی از زمین را پوشانده است.

  • The rainforest forms a swathe of jungle in West Africa.


    جنگل‌های بارانی بخش‌هایی از جنگل را در غرب آفریقا تشکیل می‌دهند.

  • Huge swathes of rainforest are being cleared for farming and mining.


    بخش عظیمی از جنگل های بارانی برای کشاورزی و معدن پاکسازی می شود.

  • These people represent a broad/wide swathe of public opinion.


    این افراد طیف وسیعی از افکار عمومی را نمایندگی می کنند.

  • His head was wrapped in swathes of bandages.


    سرش در قطعات باند پیچیده شده بود.

  • He came out of the hospital swathed in bandages.


    او با بانداژ از بیمارستان بیرون آمد.

  • I love to swathe (= dress) myself in silk.


    دوست دارم خودم را ابریشم بپوشم.

synonyms - مترادف

  • bandage


    بانداژ


  • بستن


  • لباس

  • clothe


    در هم تنیده شدن

  • entwine


    بسته بندی کردن


  • قنداق کردن

  • swaddle


    پوشش


  • مقید کردن


  • بستن بند

  • strap up


    گچ

  • plaster


    بند

  • strap


    یک گچ قرار دهید

  • put a plaster on


    یک پانسمان بگذار

  • put a bandage on


    محصور کردن

  • encase


    نوار چسب


  • درمان شود


  • مراجعه كردن


  • پاک کردن

  • cleanse


    cauterizeUS

  • cauterizeUS


    شفا دادن

  • heal


    sterilizeUS

  • sterilizeUS


    cauteriseUK

  • cauteriseUK


    steriliseUK

  • steriliseUK


    دوختن

  • sew up


    کمک های اولیه بدهد


  • یک پانسمان بپوش

  • put a dressing on


    خرپا

  • truss


    گره بزن


  • بانداژ کنید

  • swathe in bandages


antonyms - متضاد

  • uncover


    برملا کردن

  • unwrap


    باز کردن


  • رهایی


  • رایگان


  • رها کردن


  • آشکار ساختن

  • exclude


    حذف کردن


  • باز کن


  • شل


  • چشم پوشی

  • untie


    نوار


  • گشودن

  • unfold


    برهنه دراز بکش


  • رها کن

  • lay bare


    تنها گذاشتن


  • بی توجهی


  • فراموش کردن


  • آزاد کردن

  • disregard


    باز کردن مهر و موم

  • unloose


    پاره کردن


  • لغو کردن


  • دفع کردن

  • unroll


    بیرون انداختن

  • unseal


    رد کردن

  • unravel


    اجتناب کنید


  • undo


  • repulse


  • eject



  • shun