word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
یک سطح صاف که معمولاً توسط چهار پایه پشتیبانی می شود و برای پوشاندن وسایل استفاده می شود
-
افرادی که پشت یک میز نشسته اند
-
میزی که در دفتر کار روی آن کار می کنید
-
گذاشتن پارچه و چاقو و چنگال و غیره روی میز برای تهیه غذا
-
an arrangement of facts and numbers in rows or blocks, especially in printed material
ترتیبی از حقایق و اعداد در ردیف ها یا بلوک ها، به ویژه در مواد چاپی
-
آ جدول ضرب
-
فهرستی از اطلاعات موجود در یک کتاب
-
پیشنهاد چیزی برای بحث
-
به تاخیر انداختن بحث در مورد یک موضوع
-
یک تکه مبلمان که دارای یک صفحه صاف است که توسط پاها پشتیبانی می شود
-
میز همچنین به معنای همه افراد حاضر در یک میز است
-
an arrangement of facts and numbers, usually in rows on a page that makes information easy to understand
ترتیبی از حقایق و اعداد، معمولاً در ردیف های یک صفحه، که درک اطلاعات را آسان می کند
-
فهرست مطالب فهرستی از آنچه در یک کتاب آمده است.
-
گذاشتن چیزی برای بحث یا بررسی در فرصتی دیگر
-
an arrangement of facts or numbers in rows or columns, especially in printed material on computer screens, etc.
ترتیبی از حقایق یا اعداد در ردیف یا ستون، به ویژه در مواد چاپی، روی صفحه نمایش کامپیوتر و غیره.
-
مکان یا فرصتی برای افراد برای ملاقات و گفتگو در مورد چیزی
-
دیگر در نظر گرفته نمی شود
-
پیشنهاد یا پیشنهاد شده باشد تا قابل بررسی باشد
-
تا بعدا مورد بحث قرار نمی گیرد
-
پیشنهاد یا پیشنهاد چیزی برای بحث
-
برای گذاشتن موضوع یا ایده ای که بعداً مورد بحث قرار گیرد
example - مثال
-
یک میز واقعاً پر سر و صدا پشت سر ما بود که تولد یک نفر را جشن می گرفتیم.
-
لطفا میز ناهار را بچینید؟
-
اصلاحیه ای برای این پیشنهاد توسط خانم جیمز ارائه شد.
-
The suggestion was tabled for discussion at a later date.
این پیشنهاد برای بحث در تاریخ بعدی ارائه شد.
-
دور یک میز غذاخوری بزرگ نشسته بودیم.
-
کل میز خیلی خوش گذشت.
-
ما باید این دو مورد آخر را تا جلسه بعدی خود جدول گذاری کنیم.
-
جدول می تواند به شما در ارزیابی ریسک های احتمالی سرمایه گذاری در صندوق کمک کند.
-
جوامع ساختمانی بر جداول بهترین ارزش برای وام مسکن تسلط دارند.
-
این جدول فروش صادراتی را نشان می دهد.
-
وقتی به میز مذاکره برسند، دعوا بر سر عضویت در اتحادیه به وجود می آید.
-
در کشورهایی که زنان از حضور بر سر میز محروم هستند، دموکراسی یک وعده توخالی باقی می ماند.
-
پرداخت سود سهام امسال قطعاً خارج از جدول است.
-
مدیریت گفت که مزایای جدید مهمی روی میز وجود دارد.
-
به نظر می رسد این معامله همچنان روی میز است.
-
اگر موضوع مهمی برای مطرح کردن دارید، آن را روی میز نگذارید.
-
این شرکت چندین ماه است که به دنبال خریدار است اما تاکنون هیچ پیشنهادی ارائه نشده است.
-
نمایندگان مجلس 118 اصلاحیه لحظه آخری را ارائه کردند.
-
این پیشنهاد مطرح شده است.
-
فعلاً پیشنهاد میکنم که این جدول ارائه شود.
synonyms - مترادف
-
furnishings
اثاثیه
-
تجهیزات
-
appointments
قرار ملاقات ها
-
fixtures
وسایل
-
movables
منقول
-
مبلمان
-
moveables
قابل جابجایی
-
fittings
اتصالات
-
دنده
-
cabinetwork
کابینت کاری
-
trappings
تله
-
appliances
لوازم خانگی
-
accessories
تجهیزات جانبی
-
beds
تخت ها
-
cabinets
کابینت ها
-
chairs
صندلی ها
-
accoutrementsUK
لوازم جانبی انگلستان
-
accoutermentsUS
acoutermentsUS
-
provisions
مفاد
-
décor
دکور
-
decor
دکور خانه
-
home decor
چیزها
-
things
چیز
-
لوازم جانبی
-
paraphernalia
اثرات
-
effects
کالاها
-
goods
احشام، برده زرخرید
-
chattels
اموال
-
possessions
واحدها
-
fitments
-
units
antonyms - متضاد
-
chairs
صندلی ها
-
benches
نیمکت ها
-
couches
کاناپه ها
-
seats
راکرها
-
rockers
داونپورتز
-
davenports
میز صندلی
-
settees
کلیساها
-
cathedrae
صندلی های راحتی
-
armchairs
عثمانی ها
-
ottomans
چسترفیلدز
-
chesterfields
سالن های استراحت
-
lounges
تکیه ها
-
recliners
مبل ها
-
sofas