word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
an object shot at during shooting practice. often a circle with a pattern of rings. or any object or place at which bullets. bombs. etc. are aimed.
جسمی که در حین تمرین تیراندازی به سمت آن شلیک شده است. اغلب دایره ای با الگوی حلقه ها. یا هر شی یا مکانی که در آن گلوله می خورد. بمب ها و غیره هدف قرار می گیرند.
-
a person or a particular group of people that something is directed at. or that something is intended for.
یک شخص یا گروه خاصی از مردم که چیزی متوجه او می شود. یا اینکه چیزی برای آن در نظر گرفته شده است.
-
one or more people who are criticized or laughed at. or who experience unpleasant treatment from others.
یک یا چند نفر که مورد انتقاد قرار می گیرند یا به آنها می خندند. یا کسانی که رفتار ناخوشایند دیگران را تجربه می کنند.
-
سطح یا موقعیتی که قصد دارید به آن برسید.
-
برای هدایت تبلیغات انتقاد یا یک محصول در کسی
-
برای هدف قرار دادن حمله یا یک گلوله بمب و غیره در یک شی خاص. محل. یا شخص
-
an object aimed and fired at during shooting practice. often a circle with a pattern of rings. or any object or place at which arrows. bullets. bombs. and other missiles are aimed.
شیئی که در حین تمرین تیراندازی مورد هدف قرار گرفته و به سمت آن شلیک می شود. اغلب دایره ای با الگوی حلقه ها. یا هر شی یا مکانی که در آن فلش می زند. گلوله ها بمب ها و موشک های دیگر هدف قرار می گیرند.
-
هدف نیز شخص یا گروهی است که به نوعی مورد حمله قرار گرفته است.
-
نتیجه یا موقعیتی که قصد دارید به آن برسید.
-
برای هدایت یک عمل تبلیغات. یا یک محصول در یک فرد یا گروه خاص.
-
حمله یا انتقاد علیه کسی یا چیزی.
-
نتیجه. مرحله. یا موقعیتی که یک سازمان یا گروه می خواهد یا برای رسیدن به آن برنامه ریزی می کند.
-
یک شخص. محل. و غیره که یک عمل معطوف یا برای آن در نظر گرفته شده است.
-
شرکتی که شرکت دیگری می خواهد آن را بخرد.
-
قیمتی که کسی می خواهد چیزی را با آن بخرد یا بفروشد.
-
someone or something that is easy to attack or criticize. often because they cannot defend themselves.
کسی یا چیزی که به راحتی قابل حمله یا انتقاد است. اغلب به این دلیل که نمی توانند از خود دفاع کنند.
-
if you are on target with a project. etc.. you are likely to achieve what you planned at the time you intended.
اگر در یک پروژه هدف هستید. و غیره. شما به احتمال زیاد به آنچه در زمان مورد نظر خود برنامه ریزی کرده اید دست خواهید یافت.
-
to direct something. especially advertising or a product. at a particular group of people or a particular area.
هدایت کردن چیزی به خصوص تبلیغات یا یک محصول. در یک گروه خاص از مردم یا یک منطقه خاص.
-
انتخاب شخص یا چیزی برای نوع خاصی از درمان.
example - مثال
-
نقطه مرده هدف را هدف بگیرید.
-
فلش را کمی بالاتر از هدف نشانه گیری کنید.
-
هنگامی که بریدگی اسلحه را با هدف هماهنگ کردید. آتش!
-
آنها اطلاعاتی دریافت کردند که کارخانه هدف بمب گذاری بوده است.
-
حمله موشکی ویرانگر بود - هدف کاملاً از بین رفت.
-
آنها بر فراز منطقه مورد نظر به سمت پوسته سنگین پرواز کردند.
-
جاذبه های گردشگری عمده هدف نرمی برای جیب برها هستند.
-
ما باید در مورد بازار هدفمان تصمیم بگیریم. سپس آن را صفر کنید.
-
هدف این قوانین جدید افرادی هستند که سگ هایشان در خیابان ها ناپاک می شوند.
-
به نظر شما آیا ما می توانیم به هدف خود برسیم؟
-
او هدف/هدف خود را در نظر گرفته است که تا 30 سالگی اولین میلیون خود را به دست آورد.
-
ما برای خودمان هدف تعیین کردیم که ظرف چهار سال به خودکفایی برسیم.
-
Government targets for waiting lists are beginning to be met.
اهداف دولت برای لیست های انتظار در حال تحقق است.
-
تبلیغات فرهنگ yoof را هدف قرار می دهد.
-
این تبلیغات برای هدف قرار دادن جوانان طراحی شده است.
-
وامهای با بازپرداخت بالا اغلب افرادی را هدف قرار میدهند که کمترین توانایی مالی را دارند.
-
تولیدکنندگان سیگار به دلیل هدف قرار دادن جوانان مورد انتقاد قرار گرفته اند.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
pointlessness
بی هدفی
-
aimlessness
بی هدفی
-
futility
بیهودگی
-
hopelessness
ناامیدی
-
inanity
بی عقلی
-
meaninglessness
بی معنی بودن
-
purposelessness
بی هدفی
-
needlessness
بی نیازی
-
senselessness
بی عقلی
-
worthlessness
بی ارزشی
-
uselessness
بی فایده بودن
-
insignificance
بی اهمیت بودن
-
unimportance
بی اهمیتی
-
irrelevance
بی ربط بودن
-
triviality
بی اهمیتی