word - لغت

titled || عنوان شده است

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈtaɪtld/

UK :

/ˈtaɪtld/

US :

family - خانواده

title
عنوان
subtitle
عنوان فرعی
entitlement
استحقاق
subtitled
زیرنویس شده
entitle
حق داشتن

google image

نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [titled] در گوگل

description - توضیح

  • having a title in the aristocracy, such as ‘lord’, duke, earl etc


    داشتن عنوانی در اشراف، مانند «ارباب»، دوک، ارل و غیره


  • با عنوان


  • فردی که لقب گرفته است قبل از نام خود یک کلمه خاص مانند آقا یا خانم دارد که نشان می دهد از رتبه اجتماعی بالایی برخوردار است.

  • Sometimes he felt desperately shy and this specially seemed to happen when titled laymen or captains of industry appeared.


    گاهی اوقات او به شدت احساس خجالتی می کرد و به نظر می رسید که این اتفاق به ویژه زمانی رخ می دهد که افراد عادی یا ناخداهای صنعت ظاهر می شوند.

example - مثال

  • Reed wrote a novel about Sade titled When the Whip Comes Down.


    رید رمانی درباره ساد با عنوان «وقتی شلاق پایین می‌آید» نوشت.

  • one of his titled friends


    یکی از دوستان با عنوان او

synonyms - مترادف

  • noble


    نجیب

  • aristocratic


    اشرافی

  • patrician


    پدر زاده

  • highborn


    اصیل

  • blue-blooded


    اشراف زاده

  • upper-class


    طبقه بالا

  • well-born


    خوب متولد شده

  • well-bred


    خوش تربیت

  • gentle


    ملایم

  • wellborn


    بلند نژاد

  • highbred


    مهربان

  • genteel


    عالی


  • بزرگ


  • نخبه


  • پوسته بالایی

  • upper-crust


    خوب متولد شد

  • high-born


    سطح بالا


  • اربابی

  • upmarket


    جوراب ابریشمی

  • lordly


    از تولد ملایم

  • silk-stocking


    زمین داری

  • of gentle birth


    فرود آمد

  • landowning


    شیک

  • landed


    نجیب زاده

  • posh


    بالا کشو

  • upper crust


    از تولد اصیل

  • noble-born


    پادشاهی

  • top-drawer


    ملکه ای

  • of noble birth


  • kingly


  • queenly


antonyms - متضاد

  • baseborn


    متولد پایه


  • مشترک

  • humble


    فروتن

  • ignoble


    حقیر

  • low


    کم

  • lower-class


    طبقه پایین

  • lowly


    پست


  • منظور داشتن

  • nonaristocratic


    غیر اشرافی

  • plebeian


    پلبی

  • ungenteel


    بی ادب

  • proletarian


    پرولتاریا

  • working-class


    طبقه کارگر

  • low-born


    کم زاده

  • blue-singlet


    آبی تک

  • abased


    مستقر شده است


  • فقیر

  • peasant


    دهقان


  • نامشخص

  • undistinguished


    prole

  • prole


    محروم

  • underprivileged


    گدایی

  • beggarly


    ساده


  • خدمتگزار

  • servile


    ناچیز

  • trivial


    غیر پیچیده

  • lowborn


    بی شرف

  • unsophisticated


    پست تر

  • undignified


    از کم تولد

  • inferior