word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
the large. soft piece of flesh in the mouth that you can move. and is used for tasting. speaking. etc..
بزرگ یک تکه گوشت نرم در دهان که می توانید حرکت دهید. و برای چشیدن استفاده می شود. صحبت كردن. و غیره..
-
زبان یک حیوان به عنوان غذا استفاده می شود
-
a part of an object that is tongue-shaped. especially the piece of material that is under the laces in a shoe
بخشی از یک جسم که به شکل زبان است. مخصوصاً موادی که زیر بند کفش قرار دارد
-
a language.
یک زبان.
-
روشی که یک فرد برای بیان عقاید و احساسات خود دارد.
-
the movable part in the mouth that is used in tasting and swallowing food and. in people. in producing speech
قسمت متحرک در دهان که در چشیدن و بلع غذا استفاده می شود و. در مردم در تولید گفتار
-
a language.
یک زبان.
example - مثال
-
The tip of the tongue is sensitive to salt and sweet stimuli and the back of the tongue is sensitive to bitter stimuli.
نوک زبان به محرک های نمکی و شیرین و پشت زبان به محرک های تلخ حساس است.
-
اسب در حالی که سیب را به او می دادم، با زبانش به دستم فشرد.
-
شاعر زبان معشوق را به تیغ تشبیه می کند.
-
دکتر از من خواست که زبانم را بیرون بیاورم و بگویم آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآستگی.
-
راهنمای تور مدام زبانش را بیرون می آورد و لب هایش را می لیسید - این خیلی حواسش را پرت می کرد!