word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
بی احتیاطی چیزی پرتاب کردن
-
وقتی غذا را پرت می کنید تکان دهید یا تکه های کوچک آن را با سس یا سس مخلوط کنید
-
to quickly and suddenly lift the pan in which a pancake (= a thin flat round cake) is cooking so that the pancake goes up into the air and turns over before falling back into the pan
تا به سرعت و ناگهانی تابه ای را که در آن پنکیک (= کیک نازک، مسطح و گرد) در حال پختن است، بلند کنید تا پنکیک به هوا برود و قبل از اینکه دوباره در تابه بیفتد، برگردد.
-
اگر مو یا قسمتی از بدنتان را پرتاب کنید، ناگهان آن را بالا و عقب میبرید
-
از این طرف به طرف دیگر حرکت کنید یا در رختخواب زیاد بچرخید، به خصوص به این دلیل که نمی توانید بخوابید
-
to throw a coin up into the air and guess which side will land facing up as a way of making a decision
به عنوان راهی برای تصمیم گیری، یک سکه به هوا پرتاب کنید و حدس بزنید که کدام طرف رو به بالا فرود آید.
-
یک حرکت سریع ناگهانی
-
an act of throwing a coin in the air and guessing which side will land facing upward as a way of deciding something
پرتاب یک سکه در هوا و حدس زدن به سمت بالا به عنوان راهی برای تصمیم گیری
-
to guess correctly/wrongly which side of a coin will be facing up when it lands on the ground after being thrown
حدس زدن درست/اشتباه وقتی سکه پس از پرتاب شدن روی زمین قرار می گیرد، رو به چه سمتی خواهد بود.
-
عمل پرتاب چیزی به روشی بی دقت یا آرام
-
به آرامی یا به راحتی پرتاب کنید
-
وقتی غذا را دور می ریزید، تکه های کوچک آن را به آرامی با هم یا با سس مخلوط می کنید
-
اگر مو یا سر خود را پرتاب کنید، ناگهان آن را حرکت می دهید
-
If you toss a coin you choose between two possibilities by throwing a coin into the air and letting each side represent one of the possibilities then accepting the possibility represented by the side that lands facing up
اگر سکه ای پرتاب کنید، بین دو امکان انتخاب می کنید، با پرتاب یک سکه به هوا و اجازه دادن به هر طرف نشان دهنده یکی از احتمالات، سپس امکانی را می پذیرید که توسط طرفی که رو به بالا فرود می آید را می پذیرید.
-
حرکت یا پرتاب ناگهانی و سریع
example - مثال
-
نگاهی به نامه انداخت و سپس آن را در سطل زباله انداخت.
-
گاو نر او را به هوا پرتاب کرد.
-
اندرو توپ را به او پرتاب کرد.
-
یک سالاد ریخته شده
-
هویج ریخته شده در کره
-
از ناراحتی سرش را پرت کرد.
-
موهایش را به عقب پرت کرد.
-
تمام شب را می چرخیدم.
-
بیایید (یک سکه) پرتاب کنیم تا ببینیم چه کسی اول می رود.
-
من شما را به خاطر آن پرت می کنم - سر یا دم؟
-
او با تکان دادن سرش پاسخ داد: برام مهم نیست.
-
لباس های کثیفش را روی زمین پرت کرد.
-
متیو توپ را به سمت برادرش پرتاب کرد.
-
I tossed the salad.
سالاد را پرت کردم.
-
دختر موهایش را از چشمانش پرت کرد.
-
پرت شدیم ببینیم کی اول میره.
-
Warning: Undefined array key 16 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 464
synonyms - مترادف
-
throws
پرتاب می کند
-
hurls
پرش
-
flings
بازیگران
-
casts
راه اندازی می کند
-
launches
زمین ها
-
pitches
لوب ها
-
lobs
چاک ها
-
chucks
زنجیر
-
slings
به آسمان می زند
-
heaves
منجنیق
-
catapults
را به حرکت در می آورد
-
propels
آتش سوزی ها
-
fires
hurtles
-
hurtles
می فرستد
-
sends
خط تیره
-
dashes
پروژه ها
-
projects
انبارها
-
lofts
گیره ها
-
pegs
بانگ ها
-
bungs
می لرزد
-
shies
پوست می کند
-
pelts
کاسه ها
-
bowls
تلنگر
-
flips
بال ها
-
wings
بیا پرواز کنیم
-
lets fly
هویز
-
hoys
هدایت می کند
-
directs
وزوز می کند
-
buzzes
whangs
-
whangs
شلیک می کند
-
shoots
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529