word - لغت

totals || جمع کل

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ˈtəʊ.təl

UK :

ˈtoʊ.t̬əl

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [totals] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • At that time of day cars with only one occupant accounted for almost 80 percent of the total.


    در آن زمان از روز، خودروهایی که تنها یک سرنشین داشتند، تقریبا 80 درصد از کل خودرو را تشکیل می دادند.

  • A total of 21 horses were entered in the race.


    در مجموع 21 اسب در مسابقه شرکت کردند.

  • We made $1,000 in total over three days of trading.


    ما در مجموع 1000 دلار در طی سه روز معامله به دست آوردیم.


  • کل هزینه

  • Total losses were $800.


    مجموع ضرر 800 دلار بود.

  • total secrecy


    رازداری کامل

  • a total disregard for their feelings


    بی توجهی کامل به احساساتشان


  • سکوت کامل

  • The organization of the event was a total shambles (= very bad).


    سازماندهی این رویداد کاملاً به هم ریخته بود (= بسیار بد).

  • The collapse when it came, was total.


    فروپاشی، زمانی که آمد، کامل بود.

  • This is the eighth volume in the series which totals 21 volumes in all.


    این هشتمین جلد از این مجموعه است که در مجموع 21 جلد دارد.

  • We totalled (up) the money we had each earned, and then shared it equally between the three of us.


    پولی را که هر کدام به دست آورده بودیم جمع کردیم و سپس آن را به طور مساوی بین سه نفر تقسیم کردیم.

  • His son totaled the pickup when it was ten months old.


    پسرش وقتی ده ماهه بود وانت را جمع کرد.

  • The company hasn't just jeopardized its brand; it may have totaled it.


    این شرکت نه تنها نام تجاری خود را به خطر انداخته است. ممکن است آن را کامل کرده باشد.

  • Add these up and give me the total.


    اینها را جمع کنید و کل را به من بدهید.

  • We paid a total of $473.


    ما در مجموع 473 دلار پرداخت کردیم.

  • Last week 45 people in total came to the senior center.


    هفته گذشته در مجموع 45 نفر به مرکز سالمندان مراجعه کردند.

  • Negotiations had to be held in total secrecy.


    مذاکرات باید کاملاً محرمانه انجام می شد.

  • Total grain exports have increased.


    کل صادرات غلات افزایش یافته است.

  • She didn’t total the car but she did a lot of damage.


    او ماشین را جمع نکرد، اما آسیب زیادی وارد کرد.

  • This history series totals twelve volumes in all.


    این مجموعه تاریخ در مجموع دوازده جلد است.

  • We calculated all costs to the company and came to a total of $5,500.


    ما تمام هزینه های شرکت را محاسبه کردیم و در مجموع به 5500 دلار رسیدیم.

  • We employ 534 staff in total.


    ما در مجموع 534 پرسنل استخدام می کنیم.

  • We have a large workforce with women representing 30% of the total.


    ما نیروی کار بزرگی داریم که 30 درصد از کل آن را زنان تشکیل می دهند.


  • این ارقام کل هزینه پروژه با احتساب حقوق کارکنان را نشان می دهد.

  • Can you give us an idea of our total losses?


    آیا می توانید تصوری از کل ضررهای ما به ما بدهید؟

  • The UK All Companies performance category averaged an 18.1% total return over the year.


    دسته عملکرد همه شرکت‌ها در بریتانیا به طور متوسط ​​18.1 درصد بازده کل در طول سال داشته است.

  • Women represent a very small percentage of our total workforce.


    زنان درصد بسیار کمی از کل نیروی کار ما را تشکیل می دهند.

  • The project was a total disaster.


    این پروژه یک فاجعه کامل بود.

  • The audience listened in total silence.


    حضار در سکوت مطلق گوش دادند.

  • The annual salary bill totals more than $3 million.


    صورتحساب حقوق سالانه بیش از 3 میلیون دلار است.

synonyms - مترادف

  • is


    است

  • equals


    برابر است

  • becomes


    تبدیل می شود

  • yields


    بازده - محصول

  • comprises


    شامل

  • makes


    باعث می شود

  • numbers


    شماره

  • represents


    نشان می دهد

  • amounts to


    مقدار

  • comes to


    می آید به

  • equates to


    برابر است با

  • is equal to


    می دود به

  • runs to


    اضافه می کند تا

  • adds up to


    به حساب می آید تا

  • counts up to


    می آید تا

  • comes up to


    تا

  • tots up to


    مطابقت دارد

  • corresponds to


    برابر هستند

  • are equal to


    می رسد

  • consists of


    هستند

  • reaches


    سوار می شود تا

  • are


    اضافه می کند

  • mounts up to


    سنگدانه ها

  • adds up


    به حساب می آید

  • aggregates


    توسعه می یابد

  • counts as


    منجر می شود به

  • develops into


    در مجموع می سازد

  • results in


    شمارش می کند

  • makes a total of


    مبالغ

  • tallies


  • sums


antonyms - متضاد