word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
سطح سم موجود در یک دارو یا توانایی دارو در مسموم کردن بدن
-
کیفیت سمی بودن یا میزان سمی بودن چیزی
-
سمی بودن چیزی یا میزان سمی بودن آن
example - مثال
-
موادی با سطح سمیت بالا
-
از سمیت های جزئی این دارو می توان به حالت تهوع و استفراغ اشاره کرد.
-
اعضای کارکنان در مورد فرهنگ مسمومیت و سوء استفاده در محل کار صحبت کردند.
-
بیمار علائم کم کاری تیروئید را به دلیل مسمومیت دارویی نشان می دهد.
-
آزمایشات این ماده شیمیایی نشان داده است که سطح سمیت بالایی دارد.
-
سمیت دارو مصرف آن را به شدت محدود می کند.
-
این رنگ سمیت بسیار کمی برای کودکان و حیوانات خانگی دارد.
synonyms - مترادف
-
deadliness
ضرب الاجل بودن
-
noxiousness
مضر بودن
-
injuriousness
آسیب رساندن
-
harmfulness
مسمومیت
-
poisonousness
سمی بودن
-
venomousness
بدخیمی
-
malignancy
بیماری زایی
-
malignance
کشنده بودن
-
virulency
کشندگی
-
lethalness
عفونی بودن
-
lethality
مرگبار
-
infectiousness
مرگ و میر
-
fatalness
حدت
-
deathliness
بدخواهی
-
virulence
کینه توزی
-
malevolence
دشمنی
-
maliciousness
نفرت
-
spitefulness
با وجود
-
enmity
پست
-
hatred
نارضایتی
-
malignity
خصومت
-
spite
هتک ابرو
-
شرارت
-
meanness
بد
-
despitefulness
تندی
-
-
indignity
-
viciousness
-
malice
-
evil
-
nastiness
antonyms - متضاد
-
harmlessness
بی ضرر بودن