word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
بی اعتمادی
متولی
امانتداری
اعتماد کردن
غیر قابل اعتماد
قابل اعتماد
بی اعتماد
---
google image
description - توضیح
-
قابل اعتماد و تکیه
-
اگر کسی قابل اعتماد است، می توانید به او اعتماد کنید زیرا او صادق است
-
می توان به کسی که قابل اعتماد است اعتماد کرد که کاری را که می گوید انجام خواهد داد و هیچ اشتباهی مرتکب نمی شود
-
می توان به کسی که مسئولیت پذیر است اعتماد کرد که رفتار معقولی دارد
-
می توان به شخصی که قابل اعتماد است اعتماد کرد تا آنچه را که نیاز دارید یا انتظار دارید انجام دهد
-
کسی که ثابت قدم است عاقل است و شما می توانید به او تکیه کنید
-
someone who is loyal can be trusted to always give help or support to their friends, their country their political party etc
به کسی که وفادار است می توان اعتماد کرد که همیشه به دوستان، کشور، حزب سیاسی خود و غیره کمک یا حمایت می کند
-
someone who is faithful stays loyal to a person belief political party etc and continues to support them even in difficult situations
کسی که وفادار است به یک شخص، عقیده، حزب سیاسی و غیره وفادار می ماند و حتی در شرایط سخت به حمایت از آنها ادامه می دهد.
-
if you can rely or depend on someone you can be sure that they will do what you want or need them to do
اگر بتوانید به کسی تکیه کنید یا به او وابسته باشید، می توانید مطمئن باشید که او کاری را که شما می خواهید یا نیاز دارید انجام می دهد
-
می توانید برای انجام آنچه می خواهید یا دقیق بودن به شما اعتماد کنید
-
اگر چیزی قابل اعتماد است، می دانید که درست یا دقیق است
-
if you can rely or depend on something you can be sure that they will do what you want or need them to do
اگر بتوانید به چیزی تکیه کنید یا به چیزی تکیه کنید، می توانید مطمئن باشید که آنها کاری را که شما می خواهید یا نیاز دارید انجام می دهند
-
می توان به شخص یا سازمانی که قابل اعتماد است اعتماد کرد و به آن وابسته بود
-
قابل اعتماد
-
سزاوار اعتماد یا قابل اعتماد بودن
-
اما هیچ کس نباید انتظار داشته باشد که یک سازمان جنایتکار قابل اعتماد باشد.
-
از آن به بعد زندگی با جستجوی پاسخی مشخص می شود که نیاز را برآورده کند و قابل اعتماد باشد.
-
From then on life is marked by the search for an answer which will meet the need and prove trustworthy.
این باید یک فرد شرور در زیر سطح باشد که به نظر می رسد قابل اعتماد باشد.
-
من فکر می کنم اکثر کارمندان ما بسیار قابل اعتماد هستند.
-
کسانی که طرفدار دستکاری کامل هستند، اصرار دارند که یک روش ارتباطی قابل اعتماد همیشه برای تقلب باز است.
-
Those who advocate total manipulation urge that a trustworthy mode of communication is always open to cheating.
آیا شما فردی سخت کوش هستید؛ آیا شما وفادار، قابل اعتماد یا وفادار هستید؟
-
اگر می خواهید مادرتان به شما اعتماد کند، باید یک فرد قابل اعتماد باشید.
-
تمام تلاش خود را برای ترسیم یک برنامه کامل و قابل اعتماد انجام دهید.
-
ما اطلاعات را از یک منبع معتبر دریافت کردیم.
-
We got the information from a trustworthy source.
example - مثال
-
میچل مرد محکم و قابل اعتمادی بود.
-
زنان قابل اعتمادتر و سخت کوش تر دیده می شدند.
-
حتی یک روزنامه هم همیشه اطلاعات موثق نمی دهد.
-
He has a well-earned reputation for absolute trustworthiness.
او به خاطر اعتماد مطلق شهرت خوبی دارد.
-
ما برندی داریم که قابل اعتماد تلقی می شود.
-
در این شغل به فردی کاملاً صادق و قابل اعتماد نیاز داریم.
-
مصرف کنندگان به قابلیت اطمینان اولیه و قابل اعتماد بودن محصولات ما اعتقاد دارند.
synonyms - مترادف
-
dependable
قابل اعتماد
-
honourableUK
محترم انگلستان
-
reliable
مسئول
-
استدلال
-
staunch
درست است، واقعی
-
با ایمان
-
trusty
معتبر
-
faithful
اخلاقی
-
reputable
صادقانه
-
ethical
فساد ناپذیر
-
اصولی
-
incorruptible
بی خطر
-
principled
امن است
-
معقول
-
ثابت قدم
-
sensible
راستگو
-
steadfast
غیر قابل استیضاح
-
truthful
عمودی
-
unimpeachable
با فضیلت
-
upright
ثابت
-
virtuous
وفادار
-
شکست ناپذیر
-
loyal
تزلزل ناپذیر
-
unfailing
قابل محاسبه
-
unswerving
بی اشتباه
-
unwavering
خوب
-
calculable
تضمین
-
foolproof
ایالات متحده محترم
-
-
guaranteed
-
honorableUS
antonyms - متضاد
-
untrustworthy
غیر قابل اعتماد
-
unreliable
متقلب
-
undependable
بی وفا
-
dishonest
بی مسئولیت
-
disloyal
خائنانه
-
irresponsible
بی اعتماد
-
treacherous
بی ایمان
-
trustless
بی ثبات
-
untrusty
دروغ گویی
-
faithless
بي وفا
-
fickle
فریبنده
-
lying
مشکوک
-
unfaithful
سوال برانگیز
-
deceitful
گمراه کننده
-
doubtful
متحول
-
questionable
موذی
-
dubious
خائن
-
misleading
غیر اخلاقی
-
shifty
خجالتی
-
sneaky
دوگانه
-
traitorous
ناخوشایند
-
unethical
نابالغ
-
dodgy
بی اراده
-
duplicitous
لغزنده
-
iffy
غیرمتقاعدکننده
-
immature
دو طرفه
-
irresolute
دو رو
-
slippery
-
unconvincing
-
double-dealing
-
two-faced