word - لغت

unbearable || غير قابل تحمل

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ʌnˈbeərəbl/

UK :

/ʌnˈberəbl/

US :

family - خانواده

bearer
حامل
bearable
قابل تحمل
bear
خرس
bearably
---

google image

نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unbearable] در گوگل

description - توضیح

  • too unpleasant, painful or annoying to deal with


    بیش از حد ناخوشایند، دردناک یا آزاردهنده برای مقابله با آن


  • خیلی دردناک یا ناخوشایند برای ادامه تجربه


  • آنقدر ناخوشایند یا دردناک است که پذیرش آن برای شما سخت است

  • The smell in the streets was almost unbearable.


    بوی در خیابان ها تقریبا غیر قابل تحمل بود.

  • The stench from the latrine and people who had not bathed in a long time was unbearable.


    بوی تعفن مستراح و افرادی که مدتها بود حمام نکرده بودند غیر قابل تحمل بود.

  • The stench from the sink was almost unbearable.


    بوی بد سینک تقریبا غیر قابل تحمل بود.

  • Without him my life would be unbearable.


    بدون او زندگی من غیر قابل تحمل خواهد بود.

  • At first the hot bright light was unbearable.


    در ابتدا نور داغ و روشن غیر قابل تحمل بود.

  • But the kindergarten in Ofra had no roof and the mud and cold that first winter were unbearable.


    اما مهدکودک در اوفرا سقفی نداشت و گل و سردی آن زمستان اول غیر قابل تحمل بود.

  • Cigarette smoke can smell pretty filthy, even to a smoker, while non-smokers often find it unbearable.


    دود سیگار حتی برای افراد سیگاری بوی کثیفی می دهد، در حالی که افراد غیر سیگاری اغلب آن را غیرقابل تحمل می دانند.

  • The strain eventually became unbearable, and Adam started seeing a psychiatrist.


    این فشار در نهایت غیر قابل تحمل شد و آدام به روانپزشک مراجعه کرد.

  • Area residents had complained the feeding site was creating unbearable nuisances in their neighborhood and the judge agreed.


    ساکنان منطقه شکایت کرده بودند که محل تغذیه مزاحمت های غیرقابل تحملی در محله آنها ایجاد می کند و قاضی موافقت کرد.

  • Campaigners say the men were victims of the unbearable strain of conflict in appalling conditions.


    کمپین‌ها می‌گویند که این افراد قربانی تنش غیرقابل تحمل درگیری در شرایط وحشتناک بودند.

  • Every muscle in his body was knotted with unbearable tension.


    هر ماهیچه بدنش با کشش غیرقابل تحملی گره خورده بود.

example - مثال

  • The heat was becoming unbearable.


    گرما داشت غیر قابل تحمل می شد.

  • unbearable pain


    درد غیر قابل تحمل

  • He's been unbearable since he won that prize.


    او از زمانی که آن جایزه را برده است غیرقابل تحمل است.

  • All I remember of my daughter's birth was the unbearable pain and the relief when it was all over.


    تنها چیزی که از تولد دخترم به یاد دارم درد غیر قابل تحمل و آرامشی بود که همه چیز تمام شد.

  • The atmosphere at work at the moment is almost unbearable.


    جو کار در حال حاضر تقریبا غیر قابل تحمل است.

  • The heat was unbearable.


    گرما غیر قابل تحمل بود.

  • We had an unbearable summer here.


    تابستان غیر قابل تحملی را اینجا گذراندیم.

  • The long wait was almost unbearable.


    انتظار طولانی تقریبا غیر قابل تحمل بود.

synonyms - مترادف

  • intolerable


    غير قابل تحمل

  • insufferable


    تحمل ناپذیر

  • insupportable


    غیر قابل پشتیبانی

  • unacceptable


    غیر قابل قبول

  • unendurable


    غیر قابل تحمل

  • excruciating


    طاقت فرسا

  • unsupportable


    غیر ممکن


  • ظالم

  • oppressive


    غلبه کننده

  • overpowering


    agonisingUK

  • agonisingUK


    عذاب آور ایالات متحده

  • agonizingUS


    کافی


  • غیر قابل غلبه

  • inadmissible


    غیر قابل مدیریت

  • unsurpassable


    خیلی بد و ناخوشایند

  • unmanageable


    وحشتناک


  • خیلی زیاد

  • horrendous


    بیش از حد تحمل


  • تحمل گذشته


  • فراتر از تحمل

  • past bearing


    کمی زیاد

  • beyond endurance


    تحمل نمی شود


  • سنگین دست

  • not to be borne


    آخرین حصیر

  • heavy-handed


    برای امتحان صبر ایوب کافی است

  • last straw


    برای امتحان کردن صبر یک قدیس کافی است

  • enough to try the patience of Job


    دردناک

  • enough to try the patience of a saint


    خردکننده


  • overwhelming


  • beyond bearing


antonyms - متضاد

  • tolerable


    قابل تحمل

  • bearable


    قابل پشتیبانی

  • endurable


    قابل قبول

  • supportable


    پایدار

  • acceptable


    خوب

  • sufferable


    قابل عبور

  • sustainable


    قابل مدیریت


  • رضایتبخش

  • passable


    شکافتنی

  • admissible


    مجاز

  • manageable


    قابل زندگی

  • satisfactory


    خوشایند

  • brookable


    قابل بخشش

  • allowable


    قابل زنده ماندن

  • livable


    اندک

  • congenial


    با ارزش

  • excusable


    معقول

  • forgivable


    زبردست

  • pardonable


    قابل کنترل

  • survivable


    مزاحم

  • liveable


    سازگار


  • قابل اجرا

  • worthwhile


    خلع سلاح


  • wieldy


  • controllable


  • untroublesome


  • adaptable


  • abideable


  • practicable


  • disarming