word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
google image
description - توضیح
-
بیش از حد ناخوشایند، دردناک یا آزاردهنده برای مقابله با آن
-
خیلی دردناک یا ناخوشایند برای ادامه تجربه
-
آنقدر ناخوشایند یا دردناک است که پذیرش آن برای شما سخت است
-
بوی در خیابان ها تقریبا غیر قابل تحمل بود.
-
بوی تعفن مستراح و افرادی که مدتها بود حمام نکرده بودند غیر قابل تحمل بود.
-
بوی بد سینک تقریبا غیر قابل تحمل بود.
-
بدون او زندگی من غیر قابل تحمل خواهد بود.
-
در ابتدا نور داغ و روشن غیر قابل تحمل بود.
-
اما مهدکودک در اوفرا سقفی نداشت و گل و سردی آن زمستان اول غیر قابل تحمل بود.
-
Cigarette smoke can smell pretty filthy, even to a smoker, while non-smokers often find it unbearable.
دود سیگار حتی برای افراد سیگاری بوی کثیفی می دهد، در حالی که افراد غیر سیگاری اغلب آن را غیرقابل تحمل می دانند.
-
The strain eventually became unbearable, and Adam started seeing a psychiatrist.
این فشار در نهایت غیر قابل تحمل شد و آدام به روانپزشک مراجعه کرد.
-
Area residents had complained the feeding site was creating unbearable nuisances in their neighborhood and the judge agreed.
ساکنان منطقه شکایت کرده بودند که محل تغذیه مزاحمت های غیرقابل تحملی در محله آنها ایجاد می کند و قاضی موافقت کرد.
-
کمپینها میگویند که این افراد قربانی تنش غیرقابل تحمل درگیری در شرایط وحشتناک بودند.
-
هر ماهیچه بدنش با کشش غیرقابل تحملی گره خورده بود.
example - مثال
-
گرما داشت غیر قابل تحمل می شد.
-
unbearable pain
درد غیر قابل تحمل
-
او از زمانی که آن جایزه را برده است غیرقابل تحمل است.
-
تنها چیزی که از تولد دخترم به یاد دارم درد غیر قابل تحمل و آرامشی بود که همه چیز تمام شد.
-
جو کار در حال حاضر تقریبا غیر قابل تحمل است.
-
گرما غیر قابل تحمل بود.
-
تابستان غیر قابل تحملی را اینجا گذراندیم.
-
انتظار طولانی تقریبا غیر قابل تحمل بود.
synonyms - مترادف
-
intolerable
غير قابل تحمل
-
insufferable
تحمل ناپذیر
-
insupportable
غیر قابل پشتیبانی
-
unacceptable
غیر قابل قبول
-
unendurable
غیر قابل تحمل
-
excruciating
طاقت فرسا
-
unsupportable
غیر ممکن
-
ظالم
-
oppressive
غلبه کننده
-
overpowering
agonisingUK
-
agonisingUK
عذاب آور ایالات متحده
-
agonizingUS
کافی
-
غیر قابل غلبه
-
inadmissible
غیر قابل مدیریت
-
unsurpassable
خیلی بد و ناخوشایند
-
unmanageable
وحشتناک
-
خیلی زیاد
-
horrendous
بیش از حد تحمل
-
تحمل گذشته
-
فراتر از تحمل
-
past bearing
کمی زیاد
-
beyond endurance
تحمل نمی شود
-
سنگین دست
-
آخرین حصیر
-
heavy-handed
برای امتحان صبر ایوب کافی است
-
last straw
برای امتحان کردن صبر یک قدیس کافی است
-
دردناک
-
خردکننده
-
-
overwhelming
-
beyond bearing
antonyms - متضاد
-
tolerable
قابل تحمل
-
bearable
قابل پشتیبانی
-
endurable
قابل قبول
-
supportable
پایدار
-
acceptable
خوب
-
sufferable
قابل عبور
-
sustainable
قابل مدیریت
-
رضایتبخش
-
passable
شکافتنی
-
admissible
مجاز
-
manageable
قابل زندگی
-
satisfactory
خوشایند
-
brookable
قابل بخشش
-
allowable
قابل زنده ماندن
-
livable
اندک
-
congenial
با ارزش
-
excusable
معقول
-
forgivable
زبردست
-
pardonable
قابل کنترل
-
survivable
مزاحم
-
liveable
سازگار
-
قابل اجرا
-
worthwhile
خلع سلاح
-
-
wieldy
-
controllable
-
untroublesome
-
adaptable
-
abideable
-
practicable
-
disarming