word - لغت

uncluttered || مرتب‌شده

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˌʌnˈklʌtəd/

UK :

/ˌʌnˈklʌtərd/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [uncluttered] در گوگل

description - توضیح

  • (of a room etc.) not having too many objects in it and looking tidy


    (از یک اتاق، و غیره) نداشتن اشیاء زیاد در آن، و به نظر مرتب

  • not containing too many small details or different parts


    حاوی جزئیات بسیار کوچک یا قطعات مختلف نیست

example - مثال

  • an uncluttered room


    یک اتاق نامرتب

  • Keep the work area uncluttered and clean.


    محل کار را شلوغ و تمیز نگه دارید.

  • The old photographs show wide uncluttered streets.


    عکس های قدیمی خیابان های عریض و نامرتب را نشان می دهند.

  • A clean uncluttered home will always appear elegant.


    یک خانه تمیز و نامرتب همیشه زیبا به نظر می رسد.

  • The website has been given a new uncluttered design.


    به وب سایت طراحی جدید و بدون درهم و برهمی داده شده است.

synonyms - مترادف

  • neat


    مرتب

  • orderly


    منظم

  • tidy


    کوتاه کردن

  • trim


    شکل کشتی

  • shipshape


    prim

  • prim


    ترد

  • crisp


    نگهداری می شود

  • kempt


    آراسته

  • groomed


    ماشه

  • trig


    مرتب شده

  • tidied


    ضد عفونی کننده

  • antiseptic


    باند باند

  • bandbox


    از خود راضی

  • smug


    راحت

  • snug


    برداشت

  • well-groomed


    صنوبر

  • picked up


    معصوم

  • spruce


    سر راست

  • immaculate


    به ترتیب


  • خوشه و طول


  • در جهت خوب

  • spick-and-span


    تمیز


  • در شکل خوب

  • spick and span


    به خوبی نگهداری می شود


  • هوشمندانه


  • به ترتیب پای سیب

  • well kept


    شکل کشتی و مد بریستول


  • خوب نگهداری شده

  • in apple-pie order


  • shipshape and Bristol fashion


  • well-kept


antonyms - متضاد

  • disheveledUS


    ایالات متحده ژولیده

  • dishevelledUK


    انگلستان ژولیده

  • disordered


    بی نظم

  • disorderly


    درگیر

  • messy


    کسل کننده

  • mussed


    اسلوون

  • mussy


    شلخته

  • sloven


    نامرتب

  • slovenly


    درهم و برهم

  • unkempt


    تنبل

  • untidy


    به هم ریخته

  • sloppy


    سردرگم

  • slobbish


    ژولیده

  • chaotic


    اسلوبی

  • cluttered


    نازنین

  • confused


    اخمو

  • frowzy


    بی سازمان

  • slobby


    ایالات متحده بی نظم

  • jumbled


    آشغال

  • disarrayed


    غیر سیستماتیک

  • muddled


    کثیف

  • dowdy


    احمق

  • frowsy


    خشن

  • disorganisedUK


  • disorganizedUS


  • littered


  • scruffy


  • unsystematic