word - لغت

unconcerned || بی دغدغه

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˌʌnkənˈsɜːnd/

UK :

/ˌʌnkənˈsɜːrnd/

US :

family - خانواده

concern
نگرانی
concerned
نگران

google image

نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unconcerned] در گوگل

description - توضیح


  • نگران چیزی نباشید چون فکر می کنید روی شما تاثیری ندارد


  • علاقه ای به هدف یا فعالیت خاصی ندارند


  • نگران نباشید یا علاقه ای نداشته باشید، به خصوص زمانی که باید نگران یا علاقه مند باشید

  • not worried or anxious


    نگران یا مضطرب نیست

  • It was strange. They threatened to fire him but he seemed quite unconcerned.


    عجیب بود. آنها او را تهدید به اخراج کردند، اما او کاملاً نگران به نظر می رسید.

  • She's relaxed and responding well to some half-completed treatment unconcerned about her hair loss.


    او آرام است و به برخی از درمان های نیمه تمام به خوبی پاسخ می دهد و نگران ریزش موی خود نیست.

  • But he was unconcerned about the bite and thought the tingling pain was more indicative of a urine infection than shingles.


    اما او نگران گزش نبود و فکر می‌کرد که درد گزگز بیش از زونا نشان‌دهنده عفونت ادراری است.

  • She seemed unconcerned about the risk of violence.


    به نظر می رسید که او نگران خطر خشونت نیست.

  • They appeared completely unconcerned about the shelling going on around them.


    آنها به نظر می رسیدند که نسبت به گلوله باران اطرافشان کاملا بی توجه بودند.

  • The sheriff was unconcerned about their whereabouts.


    کلانتر نگران مکان آنها نبود.

  • The brothers appeared unconcerned about what Cassidy had to say.


    به نظر می رسید که برادران نسبت به آنچه کسیدی می گفت بی توجه بودند.

  • Scott seemed unconcerned by his companion's problem and looked to his right.


    به نظر می رسید اسکات نگران مشکل همراهش نیست و به سمت راست او نگاه می کند.

  • But the Republican professed to be unconcerned by surveys.


    اما جمهوری خواه اظهار داشت که از نظر نظرسنجی ها بی توجه است.

  • To her everything seemed to be curious and interesting and she was utterly unconcerned how she appeared to other people.


    برای او همه چیز کنجکاو و جالب به نظر می رسید، و او کاملاً نگران این بود که چگونه در مقابل دیگران ظاهر می شود.

example - مثال

  • He drove on apparently unconcerned about the noise the engine was making.


    او رانندگی کرد، ظاهراً نگران صدای موتور نبود.

  • Young people are often unconcerned with political issues.


    جوانان اغلب به مسائل سیاسی بی توجه هستند.

  • He was apparently unconcerned by his failure to gain a university place.


    او ظاهراً نگران شکستش در کسب مقام دانشگاهی نبود.

  • I tried to act unconcerned.


    سعی کردم بی خیال رفتار کنم.

  • They appeared completely unconcerned about what they had done.


    به نظر می رسید که آنها نسبت به کاری که انجام داده بودند کاملاً بی توجه بودند.

  • The baby was apparently unconcerned by the noise.


    نوزاد ظاهراً نگران این صدا نبود.

  • Are you as unconcerned about the situation as you seem to be?


    آیا به همان اندازه که به نظر می رسد نگران وضعیت نیستید؟

  • How can you be unconcerned about how much things cost?


    چگونه می توانید نگران هزینه های چیزها نباشید؟

synonyms - مترادف

  • carefree


    بی خیال

  • untroubled


    بدون مشکل

  • blithe


    دلسوزی

  • insouciant


    ناآگاه

  • nonchalant


    بی تفاوت

  • unperturbed


    بدون مزاحمت


  • سرد

  • relaxed


    آرام

  • unruffled


    ناآرام

  • serene


    بی نگرانی

  • unworried


    devil-may-care

  • devil-may-care


    خوش شانس

  • happy-go-lucky


    گاه به گاه

  • casual


    غیر صمیمی


  • آسان


  • بي تفاوت

  • indifferent


    دور

  • unanxious


    بی احساس

  • aloof


    بی توجه

  • callous


    نابسامان

  • calm


    جدا

  • careless


    همجنس گرا

  • debonair


    با نشاط

  • detached


    سبک

  • gay


    سیلی

  • laid-back


    بی علاقه

  • lighthearted


  • lightsome


  • oblivious


  • slaphappy


  • uninterested


antonyms - متضاد

  • anxious


    مشتاق


  • نگران

  • careworn


    فرسوده

  • agitated


    آشفته

  • avid


    کنجکاو


  • پریشان

  • distressed


    علاقه مند


  • گرفتار


  • ناآرام


  • مراقبت

  • perturbed


    احساس

  • uneasy


    عصبی


  • دلسوز

  • caring


    بی اعصاب


  • مشکل دار


  • ناراحت

  • sympathetic


    می ترسد

  • unnerved


    زمان فعل

  • troubled


    مضطرب

  • upset


    وحشت زده


  • اذیت شد

  • tense


    مختل

  • disquieted


    بی صدا

  • frightened


    ترسناک

  • bothered


    ناراحت کننده

  • disturbed


    سیمی

  • unquiet


  • distracted


  • fearful


  • fretting


  • wired