word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
اغراق
کم گفته
کم بیان کردن
اغراق کردن
google image
description - توضیح
-
جمله ای که به اندازه کافی قوی نیست که بیان کند واقعاً چقدر خوب، بد، تأثیرگذار و غیره است
-
این تمرین باعث می شود که چیزی به نظر کیفیت خاص کمتری نسبت به آنچه واقعاً دارد دارد
-
a statement that describes something in a way that makes it seem less important serious bad etc. than it really is, or the act of making such statements
عبارتی که چیزی را به گونهای توصیف میکند که آن را کمتر از آنچه هست مهم، جدی، بد و غیره مینماید، یا عمل بیان چنین اظهاراتی
-
a statement that something is much smaller, much less important or much less serious than it really is
بیانیه ای که نشان می دهد چیزی بسیار کوچکتر، بسیار کم اهمیتتر یا بسیار کمتر از آنچه واقعاً هست است
-
اینکه بگویم از این وضعیت شگفت زده شدم، دست کم گرفتن است.
-
اینکه بگویم متعجب شدم، دست کم گرفتن است.
-
To say that Reba Cooley presented a striking appearance would have been an understatement of ridiculous proportions.
اگر بگوییم که ربا کولی ظاهری چشمگیر ارائه کرده است، ابعاد مضحکی را دست کم گرفته است.
-
اینکه بگوییم نیاگارا نسبت به او وسواس داشت، دست کم گرفته شده است.
-
ما یک روز عالی صعود داشتیم، و اینکه بگوییم مرگ او غم انگیز بود، دست کم گرفته شده است.
-
این بزرگترین دست کم گرفتن تمام دوران است!
-
اینکه بگوییم وضعیت او دشوار است، یک دست کم گرفتن قطعی است.
-
او آگاه بود که نامناسب است، و این یک دست کم گرفتن بزرگ بود.
example - مثال
-
گفتن ما خشنود بودیم (= ما بسیار خشنود بودیم).
-
این ارقام کمی ناامید کننده هستند. این باید دست کم گرفتن سال باشد.
-
typical English understatement
کم بیان معمولی انگلیسی
-
او همیشه در فیلم هایش به دنبال ظرافت و دست کم گرفتن است.
-
گفتن اینکه استعفای او یک شوک بود، دست کم گرفته شد - باعث وحشت شد.
-
خوب پیش نرفت؟ این دست کم گرفتن سال/دهه/قرن است. این یک فاجعه بود.
-
گفتن اینکه کارگران نگران آینده خود هستند، دست کم گرفتن است.
-
این گزارش با کمتوجهی میگوید، «هنوز زمینههای زیادی برای اصلاحات وجود دارد».
-
این که بگوییم او مشغول بوده، دست کم گرفتن سال خواهد بود.
synonyms - مترادف
-
restraint
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
-
reserve
ذخیره
-
subtlety
ظرافت
-
euphemism
تعبیر
-
trivialization
بی اهمیت جلوه دادن
-
underemphasis
تاکید کم
-
underplaying
کم بازی کردن
-
understatedness
کم بیانی
-
delicacy
litotes
-
litotes
میوز
-
meiosis
به حداقل رساندن
-
minimization
اعوجاج
-
distortion
دست کم گرفتن
-
underestimate
بیانیه ممتنع
-
restrained statement
پیچیدگی
-
subtleness
خاموشی
-
delicateness
غش
-
intricacy
نرمی
-
mutedness
-
faintness
-
softness
-
fineness
antonyms - متضاد
-
exaggeration
اغراق
-
overstatement
هایپربولی
-
hyperbole
گلدوزی
-
embroidery
بزرگنمایی
-
magnification
آراستگی
-
embellishment
بیش از حد
-
overestimation
ارزش گذاری بیش از حد
-
overvaluation
افزایش
-
enhancement
تورم
-
اسراف
-
extravagance
تقویت
-
amplification
تاکید بیش از حد
-
overemphasis
بازی بیش از حد
-
overplaying
رنگ آمیزی ایالات متحده
-
coloringUS
رنگ آمیزی انگلستان
-
colouringUK
نمایشنامه نویسی انگلستان
-
dramatisationUK
نمایشنامه ایالات متحده
-
dramatizationUS
زیاده روی
-
excessiveness
بزرگنمایی انگلستان
-
aggrandisementUK
بزرگنمایی ایالات متحده
-
aggrandizementUS
-
over-emphasis