word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
google image
description - توضیح
-
nasty, unpleasant, or cruel
بد، ناخوشایند یا بی رحمانه
-
treating people in a way that makes them unhappy or upset. Unkind sounds rather formal. In everyday English, people usually say mean or nasty
رفتار با مردم به گونه ای که آنها را ناراضی یا ناراحت کند. نامهربان نسبتاً رسمی به نظر می رسد. در انگلیسی روزمره، مردم معمولاً می گویند بد یا بد
-
unkind
نامهربان
-
به عمد نامهربان است و به نظر می رسد از ناراضی کردن مردم لذت می برد
-
نامهربان - در مورد اظهارات و اعمال استفاده می شود
-
به دلیل حسادت یا عصبانیت با کسی، عمداً نسبت به کسی بی مهری کنید
-
رفتار عمدی به نحوی که احتمالاً باعث ناراحتی، آسیب یا ایجاد مشکل برای کسی شود
-
به نظر نمی رسد که به مشکلات کسی اهمیت دهد و سعی نمی کند به آنها کمک کند یا احساس بهتری در آنها ایجاد کند
-
بسیار بی احساس و به هیچ وجه به احساسات دیگران اهمیت نمی دهد
-
very unkind
بسیار نامهربان
-
بسیار نامهربان و به عمد باعث می شود مردم احساس ناراحتی کنند یا آنها را از نظر جسمی رنج می برند
-
به شدت نامهربان و رفتار بسیار غیر اخلاقی
-
به شدت نامهربان و لذت بردن از رنج بردن دیگران
-
به تأثیر اعمال خود بر دیگران فکر نکنید
-
someone who is tactless carelessly says or does things that are likely to upset someone without realizing what they are doing
کسی که بیدقت است، بدون اینکه متوجه باشد چه میکند، کارهایی را میگوید یا انجام میدهد که احتمالاً باعث ناراحتی کسی میشود.
-
behaving in a way that is likely to upset someone or not seeming to care about someone’s feelings. Insensitive is rather a formal word
رفتار کردن به گونه ای که احتمالاً باعث ناراحتی کسی می شود یا به نظر می رسد که به احساسات کسی اهمیت نمی دهد. غیر حساس یک کلمه رسمی است
-
با کسی خیلی خوب رفتار نکردن در نظر نگرفتن احساسات کسی
-
مهربان نیست
-
کودکان می توانند بسیار نامهربان باشند.
-
To the camel-herding Raika fate had been particularly unkind.
سرنوشت رایکا برای گله داری شتر به ویژه نامهربان بوده است.
-
چرا همیشه نسبت به کریستینا نامهربان هستید؟
-
ناخوشایند به نظر می رسد، اما هیچ چیز از این دست هرگز در مورد بورگ صادق نبود.
-
Those of an unkind disposition might argue that mangling a non-first-class attack is not an especially big deal.
کسانی که رفتار ناخوشایند دارند ممکن است استدلال کنند که دستکاری یک حمله غیر کلاس اول کار بزرگی نیست.
-
Columnist Hal Crowther, a contributor to these pages, wrote one of the few unkind obituaries of Nixon.
هال کروتر، ستون نویس، یکی از همکاران این صفحات، یکی از معدود آگهی های ترحیم نامه نیکسون را نوشت.
-
او به اظهارات ناخوشایند سایر دانش آموزان عادت کرده بود.
-
او در مورد لباس من چیزهای بسیار ناپسندی گفت.
-
او چیزهای ناخوشایندی می گوید که باعث درد من می شود، هری.
-
خیلی حرفهای ناپسند زده بودند.
-
خیلی متاسف شدم که با او بی مهری کردم.
-
بی مهری خواهد بود که او را برای مدت طولانی در تعلیق نگه داریم.
-
او با من بسیار بی ادب و نامهربان بوده است.
example - مثال
-
an unkind remark
یک تذکر ناخوشایند
-
او در واقع هرگز با آنها نامهربان نبود.
-
رفتن بدون او ناخوشایند است.
-
او هرگز در مورد کسی چیزی ناخوشایند نگفت.
-
فکر نمی کنم قصدش این بود که نامهربان به نظر برسد.
-
شايد كمي كم لطفي كردم كه به تصادف او اشاره كردم.
-
او گاهی اوقات می تواند به طرز وحشتناکی نامهربان باشد.
-
از شما بی مهری بود که اسباب بازی او را بردارید.
-
او اخیراً اظهارات بسیار ناخوشایندی در مورد کارفرمایش کرده است.
synonyms - مترادف
-
cruel
ظالمانه
-
harsh
خشن
-
malicious
مخرب
-
callous
بی احساس
-
spiteful
کینه توز
-
nasty
زننده
-
منظور داشتن
-
vicious
شریر، بدجنس، حیوان صفت
-
heartless
بی دل
-
unsympathetic
بی همدردی
-
unfeeling
غیر حساس
-
insensitive
بی رحم
-
merciless
غیر خیریه
-
ruthless
بدخواه
-
uncharitable
سخت
-
pitiless
غیر انسانی
-
malevolent
خصومت آمیز
-
آسیب زا
-
inhuman
غیر دوستانه
-
hostile
بی توجه
-
hurtful
وحشی
-
unfriendly
بی ملاحظه
-
uncaring
بدخیم
-
savage
نفرت انگیز
-
inhumane
وحشیانه
-
inconsiderate
گربه ای
-
malignant
-
hateful
-
brutal
-
catty
-
compassionless
antonyms - متضاد
-
نوع
-
benevolent
خیراندیش
-
caring
مراقبت
-
charitable
خیریه
-
considerate
با ملاحظه
-
generous
سخاوتمندانه
-
soft-hearted
مهربان
-
sympathetic
دلسوز
-
thoughtful
متفکر
-
احساس
-
دوستانه
-
gentle
ملایم
-
giving
دادن
-
خوب
-
مفید
-
دلپذیر
-
pleasant
خوش
-
pleasing
با ادب
-
polite
مناقصه
-
tender
همدل
-
empathetic
ممتنع
-
compassionate
محبت آمیز
-
indulgent
حساس
-
kindly
آرامش بخش
-
درك كردن
-
comforting
خونگرم
-
احساساتی
-
tenderhearted
خوش قلب
-
warm-hearted
-
sentimental
-
kind-hearted