word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
به طور ناگهانی اجازه دهید یک نیروی قوی، احساس و غیره تأثیر کامل خود را داشته باشد
-
اجازه دادن به سگی که بعد از اینکه روی بند نگه داشته شد، بدوند
-
به طور ناگهانی یک نیروی خشن را که نمی توان کنترل کرد آزاد کرد
-
اجازه دادن به اتفاق یا شروع چیزی قدرتمند که پس از شروع، قابل کنترل نیست
-
The lyrics unleash a gigantic primal scream at the urban alienation and despair of our industrial world.
اشعار یک فریاد اولیه غولپیکر را بر بیگانگی شهری و ناامیدی دنیای صنعتی ما رها میکند.
-
Bounding energetically about the court unleashing an athletic whip-like forehand, she was easily the better and more fit player.
او که پرانرژی در زمین محاصره میکرد، یک فورهند ورزشی و شلاقمانند آزاد میکرد، او به راحتی بازیکن بهتر و متناسبتری بود.
-
شرکت او زرادخانه هسته ای خود را از تهدیدها و نامه ها آزاد می کند.
example - مثال
-
پیشنهادات دولت طوفانی از اعتراض را در مطبوعات به راه انداخت.
-
در بدترین حالت، جنگ هسته ای می تواند آغاز شود.
-
ورود راشل به صحنه شور و شوقی را در او ایجاد کرده بود که به سختی می توانست آن را کنترل کند.
-
معاون رئیس جمهور حمله ای خشمگین به نمایندگان برجسته دموکرات در کنگره انجام داد.
synonyms - مترادف
-
رهایی
-
untie
باز کردن
-
رایگان
-
unloose
شل کردن
-
loosen
باز کردن زنجیر
-
unchain
شل
-
باز کردن قفل
-
unbind
تخلیه
-
unlock
رها کردن
-
discharge
باز کردن چوب پنبه
-
unshackle
افسار گسیخته
-
unloosen
unmancle
-
uncork
علامت را بردارید
-
unbridle
آزاد کردن
-
untether
رها کن
-
unmanacle
اجازه پرواز
-
uncheck
اجازه اجرای رایگان
-
اجازه اجرای شورش
-
اختیار دادن به
-
جدا کردن
-
خارج کردن
-
لغو کردن
-
-
-
-
liberate
-
unfetter
-
disengage
-
unfasten
-
extricate
-
undo
antonyms - متضاد
-
restrain
مهار کردن
-
بطری کردن
-
bridle
افسار
-
بررسی
-
constrain
محدود کردن
-
حاوی
-
کنترل
-
curb
حکومت کنند
-
govern
نگه دارید
-
مهار کند
-
inhibit
تنظیم کند
-
سرکوب کردن
-
repress
خفه کردن
-
smother
رام کردن
-
suppress
نگاه داشتن
-
tame
مهار
-
افسار بلند کردن
-
leash
گره بزن
-
rein in
بستن
-
leash up
زنجیر کردن
-
بند
-
fasten
بازداشت
-
زندانی کردن
-
enchain
مشغول کردن
-
fetter
حد
-
confine
دکمه
-
detain
-
imprison
-
-
-