word - لغت

unleash || رها کردن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/ʌnˈliːʃ/

UK :

/ʌnˈliːʃ/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unleash] در گوگل

description - توضیح


  • به طور ناگهانی اجازه دهید یک نیروی قوی، احساس و غیره تأثیر کامل خود را داشته باشد

  • to let a dog run free after it has been held on a leash


    اجازه دادن به سگی که بعد از اینکه روی بند نگه داشته شد، بدوند

  • to suddenly release a violent force that cannot be controlled


    به طور ناگهانی یک نیروی خشن را که نمی توان کنترل کرد آزاد کرد

  • to let happen or begin something powerful that once begun, cannot be controlled


    اجازه دادن به اتفاق یا شروع چیزی قدرتمند که پس از شروع، قابل کنترل نیست

  • The lyrics unleash a gigantic primal scream at the urban alienation and despair of our industrial world.


    اشعار یک فریاد اولیه غول‌پیکر را بر بیگانگی شهری و ناامیدی دنیای صنعتی ما رها می‌کند.

  • Bounding energetically about the court unleashing an athletic whip-like forehand, she was easily the better and more fit player.


    او که پرانرژی در زمین محاصره می‌کرد، یک فورهند ورزشی و شلاق‌مانند آزاد می‌کرد، او به راحتی بازیکن بهتر و متناسب‌تری بود.

  • His firm unleashes its nuclear arsenal of threats and writs.


    شرکت او زرادخانه هسته ای خود را از تهدیدها و نامه ها آزاد می کند.

example - مثال

  • The government's proposals unleashed a storm of protest in the press.


    پیشنهادات دولت طوفانی از اعتراض را در مطبوعات به راه انداخت.

  • At worst, nuclear war could be unleashed.


    در بدترین حالت، جنگ هسته ای می تواند آغاز شود.

  • Rachel's arrival on the scene had unleashed passions in him that he could scarcely control.


    ورود راشل به صحنه شور و شوقی را در او ایجاد کرده بود که به سختی می توانست آن را کنترل کند.

  • The vice president unleashed a furious attack on leading Democratic representatives in Congress.


    معاون رئیس جمهور حمله ای خشمگین به نمایندگان برجسته دموکرات در کنگره انجام داد.

synonyms - مترادف


  • رهایی

  • untie


    باز کردن


  • رایگان

  • unloose


    شل کردن

  • loosen


    باز کردن زنجیر

  • unchain


    شل


  • باز کردن قفل

  • unbind


    تخلیه

  • unlock


    رها کردن

  • discharge


    باز کردن چوب پنبه

  • unshackle


    افسار گسیخته

  • unloosen


    unmancle

  • uncork


    علامت را بردارید

  • unbridle


    آزاد کردن

  • untether


    رها کن

  • unmanacle


    اجازه پرواز

  • uncheck


    اجازه اجرای رایگان


  • اجازه اجرای شورش


  • اختیار دادن به


  • جدا کردن


  • خارج کردن


  • لغو کردن


  • allow to run riot


  • give a free rein to


  • liberate


  • unfetter


  • disengage


  • unfasten


  • extricate


  • undo


antonyms - متضاد

  • restrain


    مهار کردن


  • بطری کردن

  • bridle


    افسار


  • بررسی

  • constrain


    محدود کردن


  • حاوی


  • کنترل

  • curb


    حکومت کنند

  • govern


    نگه دارید


  • مهار کند

  • inhibit


    تنظیم کند


  • سرکوب کردن

  • repress


    خفه کردن

  • smother


    رام کردن

  • suppress


    نگاه داشتن

  • tame


    مهار


  • افسار بلند کردن

  • leash


    گره بزن

  • rein in


    بستن

  • leash up


    زنجیر کردن


  • بند

  • fasten


    بازداشت


  • زندانی کردن

  • enchain


    مشغول کردن

  • fetter


    حد

  • confine


    دکمه

  • detain


  • imprison