word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
خوانندگان
قابل خواندن
---
google image
description - توضیح
-
اگر حالت یا چهره شخصی غیرقابل خواندن باشد، نمی توانید بگویید به چه چیزی فکر می کند
-
خواندن یک کتاب یا نوشته ناخوانا دشوار است زیرا کسل کننده یا پیچیده است
-
نوشته ناخوانا آنقدر نامرتب است که نمی توانید آن را بخوانید
-
خیلی خسته کننده، پیچیده یا بد نوشته شده که ارزش خواندن داشته باشد
-
ناخوانا (= خواندن غیرممکن است زیرا واضح یا نامرتب است)
-
گنجاندن ارقام و آمارهای بسیار زیاد مقاله را عملاً غیرقابل خواندن می کند.
-
فتوکپی تولید ضعیفی داشت و تقریباً قابل خواندن نبود.
-
متن متراکم و ناخوانا بود.
-
چشمان ناتان در حالی که عمیقاً به چشمان او نگاه می کردند، قابل خواندن نبود.
-
قیافهاش زیر ریشهایی که اکنون تقریباً پر شده بود، قابل خواندن نبود.
-
The best known of them was Dornford Yates, author of the now unreadable but once hugely read Berry and Co stories.
شناخته شده ترین آنها دورنفورد یتس بود، نویسنده داستان های بری و کو که اکنون ناخوانا اما زمانی بسیار خوانده شده بود.
-
چنین اظهاراتی به صورت تمام صفحه در رسانه های غیرقابل خواندن منتشر می شود.
-
او با ووتن ملاقات کرد و با لبخندی ناخوانا پیامی به او داد.
example - مثال
-
اد با حالتی ناخوانا به او نگاه کرد.
-
وقتی او را به داخل دفتر می برد چشمانش قابل خواندن نبود.
-
«اولیس» جیمز جویس را کاملاً ناخوانا یافتم.
-
completely unreadable handwriting
دست خط کاملاً ناخوانا
synonyms - مترادف
-
illegible
ناخوانا
-
indecipherable
غیرقابل کشف
-
crabbed
خرچنگ
-
scrawled
خط خورده
-
scribbled
خط خطی شده
-
undecipherable
غیرقابل رمزگشایی
-
faded
محو شده
-
faint
از هوش رفتن
-
hieroglyphic
هیروگلیف
-
indistinct
نامشخص
-
obscure
مبهم
-
رنگ پریده
-
unintelligible
نامفهوم
-
squiggly
خمیده
-
cacographic
کاکوگرافی
-
سخت خواندن
-
unclear
غیر واضح
-
untidy
نامرتب
-
شفاف مثل گل
-
خواندن دشوار است
-
سخت تشخیص دادن
-
cramped
تنگ
-
incomprehensible
غیر قابل درک
-
shaky
لرزان
-
unfathomable
laboredUS
-
laboredUS
در انگلستان کار کرد
-
labouredUK
نیشگون گرفته
-
pinched
عنکبوتی
-
spidery
بد
-
کم اهمیت
-
antonyms - متضاد
-
legible
قابل خواندن است
-
تمیز
-
decipherable
قابل رمزگشایی
-
نمایشگاه
-
readable
قابل خواندن
-
روشن
-
understandable
قابل درک
-
intelligible
قابل فهم
-
comprehensible
قابل چنگ زدن
-
fathomable
جلگه
-
graspable
شفاف
-
apprehensible
قابل بررسی
-
plain
مرتب
-
comprehendible
قابل حل
-
lucid
متمایز
-
scrutable
قابل شناسایی
-
neat
قابل توضیح
-
solvable
محلول
-
تیز
-
resolvable
به راحتی رمزگشایی می شود
-
identifiable
آسان برای خواندن
-
explainable
پررنگ
-
soluble
منسجم
-
با دقت نوشته شده است
-
easily deciphered
به راحتی بخوانید
-
جاری شدن
-
bold
-
coherent
-
carefully written
-
-
flowing